بازتاب عُقزنیgag reflexواژههای مصوب فرهنگستانواکنش غیرارادی نوزاد هنگامی که یک شیء سفت به بخش پسین دهان او برخورد میکند
زبهرلغتنامه دهخدازبهر. [ زِ هََ ] (اِ) عاق و بیزاری پدر و مادر از فرزند. (ناظم الاطباء). عاق باشد. (جهانگیری ). بیزار شدن پدر و مادر باشد از فرزند،و آنرا بعربی عاق گویند. (آنندراج ) (برهان قاطع).
عاقفرهنگ فارسی عمیدویژگی کسی که نسبت به پدر یا مادر خود نافرمانی و بدرفتاری میکند و آنان را میرنجاند.⟨ عاق والدین: کسی که پدر و مادر به دلیل سرپیچی از آنها او را نفرین کرده باشند.⟨ عاق کردن: (مصدر متعدی) فرزند را بهسبب نافرمانی از خود دور یا نفرین کردن.
عاقلغتنامه دهخداعاق . [ عاق ق ] (ع ص ) ناخوش دارنده . (منتهی الارب ). || آزاردهنده ٔ پدر و مادر و نافرمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرکش با مادر و پدر. (غیاث اللغات ). ج ، عاقون و عَقَقه و اَعقّه و این نادر است . (از اقرب الموارد) : فرزند عاق ریش پدر گیرد ابتدا
زعاقلغتنامه دهخدازعاق . [ زُ ] (ع ص ، اِ) آب تلخ ستبر که خوردن نتوانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). (ازاقرب الموارد ). رجوع به زعاقه شود. || رمیدگی و یقال : وعل زعاق ؛ یعنی بزکوهی رمنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
رعاقلغتنامه دهخدارعاق . [ رُ ] (ع اِ) آواز شکم ستور که شنیده شود وقت دویدن آن یا آواز نره ٔ ستور چون در غلاف خود بجنبد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
زعاقلغتنامه دهخدازعاق . [ زَ ع ع ] (ع ص ) اسب شتاب بسیاررو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ذعاقلغتنامه دهخداذعاق . [ ذُ ] (ع ص ) ماءٌذعاق ؛ آب سطبر تلخ که خوردن نتوان . || داءٌ ذعاق ؛ بیماری کشنده .