عاقبتلغتنامه دهخداعاقبت . [ ق ِ ب َ] (ع اِ) عاقبة. پایان هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فرجام . سرانجام : وی هشیار بود و سوی عاقبت نیکو نگاه کردی . (تاریخ بیهقی ص 157).بد نسگالد به خلق بد نبود هرگزش وانکه بدی کرد هست ع
عاقبتدیکشنری فارسی به انگلیسیaftermath, destination, destiny, end, eventually, fate, fortune, issue, outcome, ramification
نیکوفرجامیلغتنامه دهخدانیکوفرجامی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) نکوفرجامی . نیکوسرانجامی . حسن عاقبت . عاقبت به خیری .
نیکوسرانجامیلغتنامه دهخدانیکوسرانجامی . [ س َ اَ ] (حامص مرکب ) خوش عاقبتی . عاقبت به خیری . حسن عاقبت .
نیک عاقبتیلغتنامه دهخدانیک عاقبتی . [ ق ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عاقبت به خیری . خوش سرانجامی . نیک عاقبت بودن .
نکوفرجامیلغتنامه دهخدانکوفرجامی . [ ن ِ ف َ ] (حامص مرکب ) حسن مآب . (یادداشت مؤلف ). خوش عاقبتی . عاقبت به خیری .
نیک فرجامیلغتنامه دهخدانیک فرجامی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) حسن عاقبت . عاقبت به خیری . (یادداشت مؤلف ). نیک سرانجامی .
عاقبتلغتنامه دهخداعاقبت . [ ق ِ ب َ] (ع اِ) عاقبة. پایان هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فرجام . سرانجام : وی هشیار بود و سوی عاقبت نیکو نگاه کردی . (تاریخ بیهقی ص 157).بد نسگالد به خلق بد نبود هرگزش وانکه بدی کرد هست ع
عاقبتدیکشنری فارسی به انگلیسیaftermath, destination, destiny, end, eventually, fate, fortune, issue, outcome, ramification
حسن عاقبتلغتنامه دهخداحسن عاقبت . [ ح ُ ن ِ ق ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نیکی پایان کار : چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن به ْ که کار خود به عنایت رها کنند.حافظ.
خوش عاقبتلغتنامه دهخداخوش عاقبت . [ خوَش ْ / خُش ْق ِ ب َ ] (ص مرکب ) نیک فرجام . خوش فرجام . نیکوانجام .
نیک عاقبتلغتنامه دهخدانیک عاقبت . [ ق ِ ب َ ] (ص مرکب ) عاقبت به خیر. نیک سرانجام . خوش عاقبت : فرزند نیک بخت تو نزد خدا و خلق همچون تو نیک عاقبت و نیک نام باد.سعدی .
معاقبتلغتنامه دهخدامعاقبت . [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) عذاب کردن یعنی زدن و بستن کسی را. (غیاث ). عقاب کردن . عقوبت کردن . سزای عمل بد کسی را دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همگنان در استخلاص او سعی کردند و موکلان در مع