عالی منزلتلغتنامه دهخداعالی منزلت . [ م َ زِ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه منزلت شریف دارد. بزرگوار : یعنی حضرت عالی منزلت ممالک مدار متعال منقبت معالی دثار. (حبیب السیر ج 3 ص 1).
آلیاژalloyواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] فراوردهای فلزی که دارای دو یا چند عنصر بهصورت محلول جامد یا بهصورت مخلوطی از فازهای فلزی باشد [مهندسی بسپار] نوعی آمیختۀ (blend) بسپاری که معمولاً متشکل از دو بسپار متفاوت است که با هم همبلور شده یا بهنحوی سازگار هستند. هرچند بعضاً بهجای آمیخته نیز بهکار میرود
مدار هالهایhalo orbitواژههای مصوب فرهنگستانمداری که در آن فضاپیما در همسایگی یک نقطة لاگرانژی باقی میماند و یک حلقة دایرهای یا بیضوی را طی میکند
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند
صدرالدینلغتنامه دهخداصدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) ابراهیم . وزارت میرزا شاهرخ داشت و بموجب فرمان وی بمیان هزاره رفت و آنان را از سرکشی بازداشت . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 554 و 601) و هم او ن
متعالیلغتنامه دهخدامتعالی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) بلند شونده . اسم فاعل از تعالی که به کسر لام است باب تفاعل از ناقص ، مأخوذ از علو. (غیاث ) (آنندراج ) : ذات تو به اوصاف محاسن متحلی است وز جمله ٔ اوصاف مساوی متعالی است . سوزنی .نظر همت
زال بیگ گرجیلغتنامه دهخدازال بیگ گرجی . [ ب ِ گ ِ گ ُ ] (اِخ ) از معتبران طبقه ٔ گرجیه و طرفدار سلطان حیدرمیرزا (فرزند سوم شاه طهماسب ) بود خواهر وی از همسران شاه طهماسب و مادر فرزند هفتم وی ، امام قلی میرزا و او خود حمامی خاص شاه بود. مؤلف تاریخ عالم آرا آرد: زال بیک گرجی که از اعیان آن طائفه و همش
دثارلغتنامه دهخدادثار. [ دِ ] (ع اِ) جامه ٔ بر تن و آن بالای شعار باشد از جامه ها. (منتهی الارب ). جامه ٔ بر تن . (ناظم الاطباء). جامه که بتن ملصق نباشد مانند چادر و جبه و عبا و آن بر روی شعار قرار گیرد از جامه ها. (از ناظم الاطباء). مقابل شعار. جامه که بر بالای جامه ٔ دیگر پوشند و آن جامه ٔ
ممالکلغتنامه دهخداممالک . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مملکة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشورها : تا اغلب ممالک عالم در ضبط خویش آورد. (کلیله و دمنه ).- مسالک و ممالک ؛ راهها و کشورها. اصطلاحاً جغرافیا <span class="hl
عالیفرهنگ فارسی عمید۱. بسیار خوب؛ دارای کیفیت خوب: پرداخت عالی فیلم.۲. دارای درجه یا مرحلۀ بالاتر: تحصیلات عالی، دستپخت عالی.۳. بزرگ؛ مهم.۴. (قید) بهطور بسیار خوب: عالی ساز میزند.۵. [قدیمی] رفیع؛ بلند.
عالیلغتنامه دهخداعالی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 28هزارگزی جنوب خاوراردکان و سه هزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا و دارای 36 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl"
عالیلغتنامه دهخداعالی . (اِخ ) دهی است از دهستان برخون شهرستان بوشهر بخش خورموج شهرستان بوشهر. واقع در 126هزارگزی جنوب خورموج در ساحل خلیج فارس . ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر، مرطوب و مالاریایی و 81 تن سکنه دارد. اهالی فارسی
عالیلغتنامه دهخداعالی . (ع ص ) بلند، مقابل سافل . و منه أتیته من عال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || رفیع و بلند. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). کلان . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). رجل عالی الکعب ؛ مرد شریف . (منتهی الارب ) : اندک ا
عالیدیکشنری فارسی به عربیاعلي الدرجات , امبراطور , جميل , رائع , راسمال , شجاع , ضربة قاضية , عالي , غرامة , کثير , متانق , مستوي عالي , مشهور , ممتاز , هائل
دانشسرای عالیلغتنامه دهخدادانشسرای عالی . [ ن ِ س َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دارالمعلمین عالی . دوره ٔ فوق دیپلم و معادل دانشکده است خاص آموزش وپرورش دبیران . || (اِخ ) مؤسسه ٔ خاص آموزش و پرورش دبیران هم اکنون در طهران دائر است و در حقیقت جانشین دارالمعلمین عالی سابق است بدین شرح که از سال <spa
درةالمعالیلغتنامه دهخدادرةالمعالی . [ دُرْ رَ تُل ْ م َ ] (اِخ ) (1295 - 1344 هَ. ق .) از نخستین مؤسسین مدرسه ٔ دخترانه در تهران . پدرش شمس المعالی مدرسه ٔ معرفت را تأسیس کرد و درةالمعالی مدرسه ٔ مخدرات اسلامی را <span class="hl"
دژعالیلغتنامه دهخدادژعالی . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه . واقعدر 17هزارگزی جنوب خاوری رشخوار و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ عمومی تربت حیدریه به سلامی . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (ا
تاج المعالیلغتنامه دهخداتاج المعالی . [ جُل ْ م َ ] (اِخ ) محمدبن جعفربن محمد. در سال 461 هَ . ق . شریف مکه شد. (معجم الانساب صص 30 - 31 ذیل اشراف مکه ).