عاملهلغتنامه دهخداعامله . [ م ِ ل َ ](اِخ ) دهی است از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان . واقع در 12هزارگزی جنوب صحنه و 12هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرمانشاه به همدان . محلی است دشت و سردسیر و دارای هوای معتدل و <span c
حاملهلغتنامه دهخداحامله . [ م ِ ل َ/ ل ِ ] (از ع ، ص ) تأنیث حامل . برنده . حمل کننده . آنکه بار بر پشت یا بر سر دارد. (مهذب الاسماء). ج ، حاملات . || آبستن . باردار. حامل . زن باردار. حُبْلی ̍. حامله . بارور. بارگرفته . حابله : وآ
حوملةلغتنامه دهخداحوملة. [ ح َ م َ ل َ ] (ع مص ) حمل کردن آب را. اصل آن حمل بود و او بر آن افزوده شد تا برباعی ملحق شود. (اقرب الموارد). بداشتن آب را. (ناظم الاطباء).
هاملةلغتنامه دهخداهاملة. [ م ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث هامل : ماشیة هاملة؛ ستور به چرا گذاشته شده ٔ بی نگهبان . ج ، هوامل . (ناظم الاطباء).
حسن معاملهلغتنامه دهخداحسن معامله . [ ح ُ ن ِ م ُ م َ / م ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوش معاملگی . رجوع به ترکیبات حسن شود.
خوش معاملهلغتنامه دهخداخوش معامله . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ م َ / م ِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) خوش حساب . کسی که داد و ستد وی راست و صادقانه باشد. (از ناظم الاطباء). براه . راست حساب . || در اصطلاح لوطیا
راست معاملهلغتنامه دهخداراست معامله . [ م ُ م َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) بمعنی راست کار و امانت دار و صادق . (آنندراج ). کسی که داد و ستد وی درست و صحیح و بدون تقلب باشد. (ناظم الاطباء). کسی که با مردم براستی و درستی معامله کند. آنکه در معامله با خلق امانت و درستی را ر
معاملهلغتنامه دهخدامعامله . [ م ُ م َ ل َ /م ُ م ِ ل ِ ] (از ع ، اِمص ) با هم عمل کردن و کار کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || داد و ستد کردن . بازارگانی کردن . سوداگری کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تجارت و سوداگری و دادوستد و خرید و فروخت . (ناظم الاطباء)
کج معاملهلغتنامه دهخداکج معامله . [ ک َ م ُ م َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه در داد و ستد راست و درست نباشد. بدمعامله . (فرهنگ فارسی معین ).کج بیع. کج باز. (مجموعه ٔ مترادفات ص 61). || بدرفتار. بدروش . (فرهنگ فارسی معین ) <span clas