عامیلغتنامه دهخداعامی . [ عامی ی می ی ] (ع ص ) نبت ٌ عامی ؛ گیاه خشک یکساله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عامیفرهنگ فارسی عمید۱. جاهل؛ نادان؛ بیسواد: ◻︎ بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط / ز بسکه عارف و عامی به رقص برجستند (سعدی: ۴۱۹).۲. (اسم، صفت نسبی) [مقابلِ علوی] [قدیمی] غیر سیّد.
عامیلغتنامه دهخداعامی . (ص نسبی ) جاهل و بی سواد. (غیاث ) (آنندراج ) : عشق تو بکشت عالم و عامی رازلف تو برانداخت نکونامی را. خاقانی .ای عشق تو کشته عارف و عامی راسودای تو گم کرده نکونامی راذوق لب میگون تو آورده برون از
عامیلغتنامه دهخداعامی . [ عام می ] (ع ص نسبی ) منسوب است به عامه ، ضد خاصه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
پرتوِ گاماgamma rayواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تابش الکترومغناطیسی پرانرژی و پرنفوذ که معمولاً در واپاشی پرتوزا گسیل میشود
گسیل گاماgamma emissionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن هستههای اتمی با بیرون فرستادن تابش الکترومغناطیسی پرانرژی، بهصورت پرتو گاما، از حالت برانگیخته به حالتی با انرژی کمتر نزول میکنند
عاميدیکشنری عربی به فارسیگفتگويي , محاوره اي , مصطلح , اصطلا حي , خواباندن , دفن کردن , گذاردن , تخم گذاردن , داستان منظوم , اهنگ ملودي , الحان , غير متخصص , ناويژه کار , خارج از سلک روحانيت , غير روحاني
عامیانهفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه بهوسیلۀ مردم عادی استفاده میشود؛ غیرعلمی؛ عوامانه.۲. (قید) مانند عوام؛ به روش مردم عادی: ◻︎ عامیانه چه ملامت میکنی / بخل بر خوان خداوند غنی (مولوی: ۷۹۸).
عامیانهلغتنامه دهخداعامیانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به عوام و مردم بیسواد و فرومایه و پست . (ناظم الاطباء) : عامیانه چه ملامت میکنی بخل بر خوان خداوند غنی .مولوی .
عامیانهفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه بهوسیلۀ مردم عادی استفاده میشود؛ غیرعلمی؛ عوامانه.۲. (قید) مانند عوام؛ به روش مردم عادی: ◻︎ عامیانه چه ملامت میکنی / بخل بر خوان خداوند غنی (مولوی: ۷۹۸).
عامی اصفهانیلغتنامه دهخداعامی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ )هدایت گوید: وی از عوام الناس اصفهان و فروشنده ٔ کرباس بوده و گاهی شعر میگفته و از جمله اشعار اوست :هر جا فتاد سایه ٔ سرو قدت بخاک آنجا هزار قمری دل آشیان گرفت آنچه در جان و دلم صبر و قرارش خوانندبرده از یک نظر آن شوخ که یارش
عامیانهلغتنامه دهخداعامیانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به عوام و مردم بیسواد و فرومایه و پست . (ناظم الاطباء) : عامیانه چه ملامت میکنی بخل بر خوان خداوند غنی .مولوی .
عامیةلغتنامه دهخداعامیة. [ ی َ ] (ع ص ) زن سخت گریه و زاری کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
حرمل عامیلغتنامه دهخداحرمل عامی . [ ح َ م َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرمل احمر. سداب کوهی . رجوع به حرمل و سداب شود.
رعامیلغتنامه دهخدارعامی . [ رُ ما ] (ع اِ) درختی است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || فزونی جگر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). زیادت کبد. (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد).
رعامیلغتنامه دهخدارعامی . [ رُ ] (اِخ ) عامربن محمدبن حسن رعامی . او راست : الروض الحسن فی اخبار مولانا صاحب السعادة حسن ، فی ایام ولایته باقلیم الیمن (تألیف بین سال 988 و 992 هَ . ق .) چ لیدن 1838<
متعامیلغتنامه دهخدامتعامی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) کوری نماینده . (آنندراج ). کسی که خود را کور می نمایاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعامی شود.
معامیلغتنامه دهخدامعامی . [ م َ ] (ع اِ) (از «ع م ی ») زمینهای ویران و بی عمارت و بی مردم .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ مَعمی ̍. (منتهی الارب ). ج ِ مَعماة. (اقرب الموارد).