عبادتلغتنامه دهخداعبادت . [ ع ِ دَ ] (ع مص ) عبادة. پرستش کردن . بندگی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || طاعت و نهایت تعظیم برای خدای متعال . (از اقرب الموارد) : جان تو از بهر عبادت شده ست بسته در این خانه ٔ پراستخوان . نا
عبادتفرهنگ فارسی معین(عِ دَ) [ ع . عبادة ] 1 - (مص م .) بندگی کردن و پرستیدن خدا. 2 - (اِمص .) پرستش ، بندگی .
جای عبادتلغتنامه دهخداجای عبادت . [ ی ِ ع ِ دَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صومعه . (ترجمان القرآن ). آنجا که در آن بعبادت پردازند. جای دعا و نماز. مسجد.
عبادتخانهلغتنامه دهخداعبادتخانه . [ ع ِدَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مکان عبادت و پرستش . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنجا که در آن ستایش و پرستش خداکنند. عبادتگاه . و رجوع به عبادت و عبادتگاه شود.
عبادتکارلغتنامه دهخداعبادتکار. [ ع ِ دَ ] (ص مرکب ) پارسا و زاهد. متدین و عابد. (ناظم الاطباء). آنکه پرستش خدای شغل شاغل او است . و رجوع به عبادت شود.
عبادتگاهلغتنامه دهخداعبادتگاه . [ ع ِ دَ ] (اِ مرکب ) عبادتگه . جای پرستش و عبادت . سجده گاه . معبد. مزگت . (ناظم الاطباء). عبادتخانه . آنجا که خدا را در آن بپرستند : و عبادتگاهی ساخت و مردم را خداپرستی آموخت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 28)
يَعْبُدُفرهنگ واژگان قرآنمي پرستد - عبادت مي کند (عبادت و پرستش عبارت است از نشان دادن مملوکيت خويش براي پروردگار به عبارت ساده تر عبادت يعني رفتاري که عبد و بنده بودن را نشان دهد )
يَعْبُدُواْفرهنگ واژگان قرآنکه بپرستند - که عبادت کنند (عبادت و پرستش عبارت است از نشان دادن مملوکيت خويش براي پروردگار به عبارت ساده تر عبادت يعني رفتاري که عبد و بنده بودن را نشان دهد )
يَعْبُدُونَفرهنگ واژگان قرآنمي پرستند - عبادت مي کنند (عبادت و پرستش عبارت است از نشان دادن مملوکيت خويش براي پروردگار به عبارت ساده تر عبادت يعني رفتاري که عبد و بنده بودن را نشان دهد )
يَعْبُدُوهَافرهنگ واژگان قرآنکه او را بپرستند - که او را عبادت کنند (عبادت و پرستش عبارت است از نشان دادن مملوکيت خويش براي پروردگار به عبارت ساده تر عبادت يعني رفتاري که عبد و بنده بودن را نشان دهد )
عبادت نمافرهنگ فارسی عمیدویژگی آنکه پیش چشم خلق عبادت میکند و عبادت خود را به رخ مردم میکشد؛ ریاکار: ◻︎ گنهکار اندیشناک از خدای / به از پارسای عبادتنمای (سعدی۱: ۱۱۸).
عبادت کردنلغتنامه دهخداعبادت کردن . [ ع ِ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرستش کردن : یکی از معبدان شام سالها در بیشه عبادت کردی . (گلستان ).
جای عبادتلغتنامه دهخداجای عبادت . [ ی ِ ع ِ دَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صومعه . (ترجمان القرآن ). آنجا که در آن بعبادت پردازند. جای دعا و نماز. مسجد.