عدالت عمودیvertical equityواژههای مصوب فرهنگستانبهرهمندی از مراقبت متناسب با نیازهای سلامت و مشارکت متناسب با درآمد
عدالتلغتنامه دهخداعدالت . [ ع َ / ع ِ ل َ ] (ع مص ) عدالة. دادگری کردن .عدالت کردن . جرجانی گوید: عدالت در لغت استقامت باشد و در شریعت عبارت از استقامت بر طریق حق است به اجتناب از آنچه محظور است در دین . (تعریفات جرجانی ).
عدالتفرهنگ فارسی معین(عَ لَ) [ ع . عدالة ] 1 - (مص ل .) عادل بودن ، انصاف داشتن . 2 - (اِمص .) دادگری .
عدالتلغتنامه دهخداعدالت . [ ع َ / ع ِ ل َ ] (ع مص ) عدالة. دادگری کردن .عدالت کردن . جرجانی گوید: عدالت در لغت استقامت باشد و در شریعت عبارت از استقامت بر طریق حق است به اجتناب از آنچه محظور است در دین . (تعریفات جرجانی ).
عدالتفرهنگ فارسی معین(عَ لَ) [ ع . عدالة ] 1 - (مص ل .) عادل بودن ، انصاف داشتن . 2 - (اِمص .) دادگری .
بی عدالتلغتنامه دهخدابی عدالت . [ ع َ / ع ِ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عدالت ) ستمگر. بیدادگر. که عدالت ندارد. و رجوع به عدالت شود.
عدالتلغتنامه دهخداعدالت . [ ع َ / ع ِ ل َ ] (ع مص ) عدالة. دادگری کردن .عدالت کردن . جرجانی گوید: عدالت در لغت استقامت باشد و در شریعت عبارت از استقامت بر طریق حق است به اجتناب از آنچه محظور است در دین . (تعریفات جرجانی ).