هدابدلغتنامه دهخداهدابد. [ هَُ ب ِ ] (ع ص ) شیر نیک خفته و جغرات شده .(منتهی الارب ). اللبن الخاثر جداً. (اقرب الموارد).
یادبودلغتنامه دهخدایادبود. (اِ مرکب ) هر چیز که سبب از برای یادآوری شود. (از ناظم الاطباء). یادگار. (غیاث اللغات ). هر چیزکه برای یادآوری باشد. یادکرد. یادباد : بخانه ٔ تو دگر از متاع بندر هجربیادبود روان می کنم قطار قطار. شرف الدین شفروه (ا
یادبودفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که به رسم یادگار به کسی میدهند؛ یادگار.۲. مراسمی که به یاد کسی برگزار شود.
گواراییلغتنامه دهخداگوارایی . [ گ ُ ] (حامص ) خوشگواری و خوش آیندی و سرعت هضم . (ناظم الاطباء). عذوبت .
عبدالغتنامه دهخداعبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عجلان بن عبدالاجب بن عامر النهدی . شاعر جاهلی است . شعر وی عذوبت خاصی دارد و در حدود سال 50 قبل از هجرت درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
حشو ملیحلغتنامه دهخداحشو ملیح . [ ح َ وِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حشو لوزینه . حشوی که معنی نیفزاید لیکن در عذوبت بیفزاید. شمس قیس آرد: آن است که هر چند شعر در معنی بدان محتاج نباشد در عذوبت آن بیفزاید و آن را رونقی دیگر دهد، چنانکه رشید گفته است :در محنت این زمانه ٔ بی فریاددور از ت