پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
سیاریoutreachواژههای مصوب فرهنگستانارائۀ خدمات که بهصورت خارج از مرکز در محلهای مورد نظر انجام میشود
خیز درجهcope raiseواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگیهای نسبتاً ضخیم با گوشههای ناهموار و سطح صاف که عموماً بر یکی از سطوح ریختگی عمود هستند و در سطح جدایش قالب یا تکیهگاههای ماهیچه به وجود میآیند
بالارَسreach stackerواژههای مصوب فرهنگستانخودروِ بارکش با تجهیزاتی برای بلند کردن و روی هم چیدن و جابهجایی همزمان چند بارگُنج
اسماءلغتنامه دهخدااسماء. [ اَ ] (اِخ ) از عرایس عربست :آذنتنا ببینها اسماءرب ثاو یمل منه الثواء. (از معلّقه ٔ حارث بن حِلِّزة).(عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 120).و رجوع به فهرس
مفرحاتلغتنامه دهخدامفرحات . [ م ُ ف َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مفرح و مفرحة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و نوعی ... از برای مفرحات و معجونات نیکو بود. (عرایس الجواهر و نفایس الاطایب چ ایرج افشار ص 58). و او را نیز به سبب تفریح در مفرحات ت
مخترعاتلغتنامه دهخدامخترعات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) احداثات و اختراعات . (ناظم الاطباء). ج ِ مخترعة. نو پدید آورده ها : بر آن قرار افتاد که از عرایس مخترعات گذشتگان مخدره ای که از پیرایه ٔ عبارت عاطل باشد به دست آید. (مرزبان نامه ص 6)
سلمیلغتنامه دهخداسلمی . [ س َ ما ] (اِخ ) از عرایس عرب . زنی معشوقه در عرب و مجازاً، هر معشوق را گویند. (غیاث ) : گشاده رایت منصور او در قنوج شکسته هیبت شمشیر اودل سلمی . ابوالفرج .سفر گزیدم و بشکست عهد قربی رامگر بحیله ببینم ج
عنبرآگینلغتنامه دهخداعنبرآگین . [ عَم ْ ب َ ] (ص مرکب ) آگنده از عنبر. پر از عنبر. مملو از عنبر : نخست آنکه تابوت زرین کنیدکفن بر سرم عنبرآگین کنید. فردوسی .به گردَنْش بر طوق زرین نهیدکله بر سرش عنبرآگین نهید. <p class="author"