حربیلغتنامه دهخداحربی . [ ح َ ] (اِخ ) ابراهیم بن اسحاق زاهد نحوی لغوی . اصلش مروزی است و به حربیه ٔ بغداد منسوبست . در 198 هَ . ق . بزاد، و در 285 هَ . ق . درگذشت . (سمعانی ) (معجم البلدان ). او راست : دلائل النبوة. غریب الح
حربیلغتنامه دهخداحربی . [ ح َ ] (اِخ ) مردی است که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام دست یافته است . (ابن الندیم ).
حربیلغتنامه دهخداحربی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حَرْب . جنگی . || مقابل ذِمّی . یکی از کافرانی که با مسلمانان عهد و پیمان ندارند. خلاف عهدی ، مسالم ، معاهد، ذمی . کافر که با مسلمین در سلم نیست . کافری که در دارالحرب زندگی کند.
حربیلغتنامه دهخداحربی . [ ح َ با ] (اِخ ) نام قصبه ٔ کوچکی است که در بین بغداد و تکریت واقع گشته . یاقوت گوید در اقصای دجیل است ، منسوجات نخی ضخیم آن شهرت یافته و برخی از دانشمندان بدان منسوبند. رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود.
عربیفرهنگ فارسی عمید۱. زبانی از شاخۀ زبانهای سامی که در شبهجزیرۀ عربستان، شمال قارۀ افریقا و کشورهای کویت، عراق، فلسطین، امارات، و چند کشور دیگر رایج است.۲. (صفت نسبی) مربوط به قوم عرب: رقص عربی.
عربیلغتنامه دهخداعربی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) محمد الفاسی . رجوع به عربی ابوحامدبن یوسف ... و معجم المطبوعات شود.
عربیدیهلغتنامه دهخداعربیدیه . [ ع َ دی ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، واقع در یک هزارگزی باختری خرمشهر. خیابان اسفالت گمرک از کنار آن میگذرد. 400تن سکنه دارد. شغل اهالی تربیت نخل است . صنایع دستی آنها حصیربافی است . راه اتومبیلرو
تعریبفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به عربی ترجمه کردن . 2 - واژه ای غیر عربی را به شکل عربی درآوردن .