عرنینلغتنامه دهخداعرنین . [ ع ِ ] (ع اِ) بینی ، یا استخوان درشت آن ، یا بن بینی نزدیک ابرو. (منتهی الارب ). بن بینی . (مهذب الاسماء). تمام بینی و یا استخوان سخت آن ، و یا زیر محل اتصال دو ابرو، یعنی ابتدای بینی که «شمم » در آن قرار دارد. (از اقرب الموارد).گر ناصبی مثل مگسی گرددبگذشت نا
عرنینفرهنگ فارسی معین(عِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بینی ، استخوان پشت بینی . 2 - اول هر چیزی . 3 - سردار، بزرگ قوم .
اپرننلغتنامه دهخدااپرنن . [ اِ پ ِ ن ُ ] (اِخ ) ژان لوئی (دوک ). امیرالبحر فرانسه . او مورد توجه هانری سوم بود. تولد وی در قصر کومن به سال 1554 م . بود. در نتیجه ٔ پافشاری وی مجلس نمایندگان به سال 1610 نیابت سلطنت ماری دمدیسی
ارنونلغتنامه دهخداارنون . [ ] (اِخ ) (غرّنده ) (سفر تثنیه 2: 24) رودی است در طرف شرقی بحرالموت و در قدیم حدودموآبیان و عمونیان و پس از آن حدود موآبیان و اموریان و اخیراً حدود موآبیان و سبط راوبین را جدا میکرد. (سفر اعداد <span
ارنوینلغتنامه دهخداارنوین . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است در ولایت ارض روم بمسافت 24 میلی جنوب شرقی باطوم . موقع آن در کنارنهرجوک و اکثر خانه ها از چوب است و آن ملک مسلمانان است . سکنه ٔ وی قریب 500 تن و اهم صادرات کره و عسل و شمع و
عضاضلغتنامه دهخداعضاض . [ ع ُ / ع ُض ْ ضا ] (ع اِ) بن بینی نزدیک ابرو. (منتهی الارب ). عرنین بینی . (از اقرب الموارد).
بینیلغتنامه دهخدابینی . (اِ) ترجمه ٔ انف . ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم ، نرگس ، الف ، انگشت و جز آن . (آنندراج از بهار عجم ). مضاعف «نای