عروبلغتنامه دهخداعروب . [ ع َ ] (ع ص ) زن صاحب جمال شوی دوست ، یا زن نافرمان ، یا عاشق شوی ، یا به ستم دوست دارنده شوی را و آشکارکننده ٔ آن ، یا زن رخسار خنده . (منتهی الارب ). زنی که شوهرش او را دوست دارد، و زنی خنده رو، و زنی که او شوهر خود را دوست دارد. (آنندراج ). زن شوی دوست . (دهار). شو
عروبلغتنامه دهخداعروب . [ ع َرْ رو ] (اِخ ) نام دو قریه است در ناحیه ٔ قدس . و در آنجا دو چشمه ٔ عظیم و دو برکه و باغهای باصفایی موجود است . (از معجم البلدان ).
حروبلغتنامه دهخداحروب . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَرْب . رزمها. جنگها. کارزارها : با لشکری خبیر به تجارب خطوب و بصیر به عواقب حروب ... بدان حدود رفتند.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . طهران ص 342).-
هروبدیکشنری عربی به فارسیرستن , گريختن , دررفتن , فرارکردن , رهايي جستن , خلا صي جستن , جان بدربردن , گريز , فرار , رهايي , خلا صي
عروباءلغتنامه دهخداعروباء. [ ع َ ] (ع اِ) آسمان هفتم . (منتهی الارب ). نام آسمان هفتم است . (از اقرب الموارد).
عروبةلغتنامه دهخداعروبة. [ ع َ ب َ ] (ع ص ) به معنی عروب است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عروب شود. || (اِ) با لام و بدون آن و هو الافصح ، روز جمعه . (منتهی الارب ).عروبة و العروبة و یوم العروبة، روز جمعه و آدینه ، و آن از اسماء قدیم است و معرب از اَرُبا که نبطی است و یا عَرو
عروبةلغتنامه دهخداعروبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی عروبة، از اعلام است و صحیح آن به لام است و ترک آن غلط، یا قلیل الاستعمال . (از منتهی الارب ).
عروبةلغتنامه دهخداعروبة. [ ع ُ ب َ ] (ع مص ) عرب زبان شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). عرب خالص شدن و دچار لحن نشدن ، و فعل آن از باب ششم است ، و گویند عروبة و عروبیة از مصادر بدون فعل می باشند. (از اقرب الموارد). عُروبیّة. رجوع به عروبیة شود.
عُرُباًفرهنگ واژگان قرآنجمع عروب است ، و عروب به معناي زني است که به شوهرش عشق ميورزد ، و يا حداقل او را دوست بدارد و در برابرش ناز و کرشمه داشته باشد
شوی دوستلغتنامه دهخداشوی دوست . (ص مرکب ) شوهردوست . زن خواهان و شیفته ٔ شوی . عَروب . (دستوراللغة).
شوهردوستلغتنامه دهخداشوهردوست . [ ش َ / شُو هََ ] (ص مرکب ) زن که شوهر را دوست دارد. زن شوی دوست . عَروب .
عربةلغتنامه دهخداعربة. [ ع َ رِ ب َ ] (ع ص ) خالص از عرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || زن بسیار خندنده . (منتهی الارب ). عروب از نساء. (از اقرب الموارد). || زن حریص بر بازی و لهو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || معده ٔ تباه شده . || چاه بسیار آب . (از اقرب الموارد) (منتهی ال
عربلغتنامه دهخداعرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دسته ای از مردم خلاف عجم ، و مراداز عجم هر کسی است که غیر عرب باشد از فرس و ترک و فرنگ و جز آنها و لفظ عرب مؤنث است بر تأویل طائفه : یقال عرب العاربة و العرب العرباء. ج ، اَعرُب ، عُروب . و گفته شده است عرب شهرنشینانند، و گفته شده است عام است و شامل
عروباءلغتنامه دهخداعروباء. [ ع َ ] (ع اِ) آسمان هفتم . (منتهی الارب ). نام آسمان هفتم است . (از اقرب الموارد).
عروبةلغتنامه دهخداعروبة. [ ع َ ب َ ] (ع ص ) به معنی عروب است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عروب شود. || (اِ) با لام و بدون آن و هو الافصح ، روز جمعه . (منتهی الارب ).عروبة و العروبة و یوم العروبة، روز جمعه و آدینه ، و آن از اسماء قدیم است و معرب از اَرُبا که نبطی است و یا عَرو
عروبةلغتنامه دهخداعروبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی عروبة، از اعلام است و صحیح آن به لام است و ترک آن غلط، یا قلیل الاستعمال . (از منتهی الارب ).
عروبةلغتنامه دهخداعروبة. [ ع ُ ب َ ] (ع مص ) عرب زبان شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). عرب خالص شدن و دچار لحن نشدن ، و فعل آن از باب ششم است ، و گویند عروبة و عروبیة از مصادر بدون فعل می باشند. (از اقرب الموارد). عُروبیّة. رجوع به عروبیة شود.