حجاملغتنامه دهخداحجام . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) دینار. انس بن مالک را حجامت کرد. نضربن شمیل از وی روایت دارد. ابوحاتم گوید: بگمان من او ابوطالب حجام است که قتاده از وی روایت دارد. (سمعانی ).
حجاملغتنامه دهخداحجام . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) لقب یاسین مغربی است . (فهرست رجال حبیب السیر). خوندمیر گوید: ودر ربیع الاول همین سال (687 هَ . ق .) شیخ یاسین المغربی وفات یافت و شیخ یاسین در سلک اکابر مشایخ انتظام داشت و بواسطه ٔ آنکه احوال خود را در پرده ٔ خفا
حجاملغتنامه دهخداحجام . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) یکی از سران نهضت زنگیان در قرن سوم در بصره و از یاران صاحب الزنج در قیام سالهای (255،270 هَ . ق .) میباشد. رجوع به تاریخ ابن اثیر ج 7 صص <span cla
حجاملغتنامه دهخداحجام . [ ح َج ْ جا ] (ع ص ، اِ) خون کشنده به استره زدن . کشنده ٔ خون از شاخ . (منتهی الارب ). الذی یحجم و یحسن صنعة الحجم . (سمعانی ). کشنده ٔ خون با شاخ یا شیشه از تن . حاجم . حجامت گر. خون گیر. خون ستان . حجامت کننده . حجامت چی . خون کشنده . مصاص .- امث
عزایمفرهنگ فارسی معین(عَ یِ) [ ع . عزائم ] (اِ.) ج . عزیمه . 1 - ارادة ثابت و محکم . 2 - افسون ها و دعاهایی که بر بیماران برای شفا یافتن می خوانند.
عزایمفرهنگ فارسی معین(عَ یِ) [ ع . عزائم ] (اِ.) ج . عزیمه . 1 - ارادة ثابت و محکم . 2 - افسون ها و دعاهایی که بر بیماران برای شفا یافتن می خوانند.