عصابهفرهنگ فارسی عمید۱. پارچهای که به پیشانی یا دور سر میبستند؛ عمامه؛ مندیل؛ دستار.۲. گروه مردم؛ جماعت.
حسابیةلغتنامه دهخداحسابیة. [ ح ِ بی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب است به حساب و بعضی گفته اند تخلص شاعریست . (غیاث ) (آنندراج ) : و اگر نقصانی و کسری در مالیات دیوان به جهتی از جهات حسابیة بهم رسد... (تذکرةالملوک ص 6). وزیر اصفهان از قرار اسنا
اشابةلغتنامه دهخدااشابة. [ اِ ب َ ] (ع مص ) سپید کردن موی . (تاج المصادر بیهقی ). سپید کردن سر را: اشاب رأسه و برأسه . (منتهی الارب ). || خداوند فرزند پیر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). صاحب فرزندان پیر شدن : اشاب الرجل . (از منتهی الارب ). || پیر کردن .
اشابةلغتنامه دهخدااشابة.[ اُ ب َ ] (ع اِ) مردم بهم درآمیخته . (صراح ). مردم بهم آمیخته از هر جنس . (از منتهی الارب ). || مال مکسوبه ٔ مخلوط بحرام . ج ، اشائب . (منتهی الارب ).
اصابعلغتنامه دهخدااصابع. [ اَ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ اصبع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). انگشتان . (غیاث ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). انگشتها. (مؤید الفضلاء). انگشتهای دست و پا. (فرهنگ نظام ). || فلان مُغِل ﱡالاصابع؛ کنایه از خائن است . (قطر المحیط