عصاملغتنامه دهخداعصام . [ ع َ ] (ع اِ) حلقه ای که در گردن سگ باشد. ج ، أعصام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عصاملغتنامه دهخداعصام . [ ع ِ ] (اِخ ) (ملا...) نام او عبدالملک بن جمال الدین عصامی و مشهور به ملا عصام است . رجوع به عبدالملک (ابن جمال العصامی ...) شود.
عصاملغتنامه دهخداعصام . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن شهبربن حارث بن ذبیان بن عذرة. از سواران و فصیحان عرب در دوره ٔ جاهلیت . در مورد کسانی که شرافت را با اکتساب و نه به اصل و نسب به دست آورده اند، به وی مثل زنند و گویند: «کن عصامیاً و لاتکن عظامیاً»؛ یعنی به شرافت خود فخر و مباهات کن نه به نیاگان بزرگت
عصاملغتنامه دهخداعصام . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن عمرو بغدادی ، مکنی به ابوحمید. تابعی است . رجوع به ابوحمید شود.
پهنای درزseam width, seam height, seam lengthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر درازای درز مضاعف در موازات تاخوردگیهای درز
جوشکاری مقاومتی درزیresistance seam welding, RSEW, seam weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری مقاومتی که در آن اتصال جوش بهصورت درز است
عمق درزseam countersink, seam depth, countersink depthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر عمق، از بالاترین نقطۀ قلاب در تا صفحۀ در
درز برجستهjumped seamواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از درز مضاعف که به علت خوب فشرده نشدن، سست و برآمده است
عصامیلغتنامه دهخداعصامی . [ ع ِ ] (اِخ ) لقب عبدالملک بن حسین بن عبدالملک مکی عصامی ، از مورخان قرن دوازدهم هجری . رجوع به عبدالملک (ابن حسین بن ...) شود.
عصامیلغتنامه دهخداعصامی . [ ع ِ ] (اِخ ) لقب علی بن اسماعیل بن ابراهیم بن محمد اسفرایینی عصامی ، از رجال بلاغت در قرن دهم هجری است . رجوع به علی عصامی شود.
عصامیلغتنامه دهخداعصامی . [ ع ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عصام بن شهبر صاحب نعمان . آنکه به نفس خود بالد نه به پدران . مقابل عظامی . (یادداشت مرحوم دهخدا). در مثل گویند: کن عصامیاً و لاتکن عظامیاً. رجوع به عصام (ابن شهبربن ...)شود : در این عصامی و عظامی از جریر و متنبی چند ش
عصامیلغتنامه دهخداعصامی . [ ع ِ] (اِخ ) لقب عبدالملک بن جمال الدین عصامی اسفرایینی ،مشهور به ملا عصام است . از علمای قرن دهم و یازدهم هجری . رجوع به عبدالملک (ابن جمال العصامی ...) شود.
عصامیرلغتنامه دهخداعصامیر. [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُصمور.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عصمور شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن صدرالدین بن عصام الدین . او راست : حاشیه بر شرح جد خود عصام الدین بر رساله ٔ استعاره ٔ ابوالقاسم لیثی سمرقندی . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 845).
اسفرائینیلغتنامه دهخدااسفرائینی . [ اِ ف َ ] (اِخ ) ابن عربشاه . رجوع به عصام اسفرایینی و معجم المطبوعات شود.
عصام الدینلغتنامه دهخداعصام الدین . [ ع ِ مُدْ دی ] (اِخ ) عثمان بن علی بن عمربن عثمان عمری دفتری ، مکنی به ابوالنور و ملقب به عصام الدین . ادیب و مورخ قرن دوازدهم هجری . رجوع به عثمان (ابن علی بن ...) شود.
عصام الدینلغتنامه دهخداعصام الدین . [ ع ِ مُدْ دی ] (اِخ ) لقب طاش کبری زاده ، از فاضلان قرن دهم هجری کشور عثمانی است . رجوع به طاش کبری زاده شود.
عصام اسفرایینیلغتنامه دهخداعصام اسفرایینی . [ ع ِ م ِ اِ ف َ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن عربشاه اسفرایینی ، ملقب به عصام الدین . وی بسال 873هَ .ق . در اسفرایین از قرای خراسان متولد شد. پدرش از قضات آنجا بود. و او به آموختن علم پرداخت و در اواخر عمر به سمرقند رفت و به سا
عصام کندیةلغتنامه دهخداعصام کندیة. [ ع ِ م ِ ک ِ دی ی َ ] (اِخ ) از زنان صاحب رای و خرد و فصیح و بلیغ و فاضل و ادیب ، در عهد حارث بن عمروملک کنده است . رجوع به عصام (ابن شهبربن ...) شود.
عصام الدینلغتنامه دهخداعصام الدین . [ ع ِ مُدْ دی ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن عربشاه اسفراینی ، ملقب به عصام الدین . رجوع به عصام اسفرایینی شود.