عضویلغتنامه دهخداعضوی . [ ع َ ض َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به عضاهة. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). عِضاهی ّ.رجوع به عضاه و عضاهة شود. || آنکه عضاه چرد. (از اقرب الموارد). عِضهی . رجوع به عضهی شود.
جُرم حدّیhudud crimeواژههای مصوب فرهنگستانتخطی از قوانین اسلامی که شامل جرایمی مانند سرقت و زنای محصنه و لواط و مصرف الکل است
خدمات عادیregular transit services, all-day transit servicesواژههای مصوب فرهنگستانخدمات خطوط حملونقل عمومی در غالب ساعتهای روز که معمولاً بین 16 تا 18 ساعت است متـ . خدمات عادی حملونقل عمومی
عضويدیکشنری عربی به فارسیعضوي , ساختماني , موثر درساختمان اندام , اندام دار , اساسي , اصلي , ذاتي , بنياني , حيواني , الي , وابسته به شيمي الي , وابسته به موجود الي
عضویتلغتنامه دهخداعضویت . [ ع ُ وی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) عضو بودن . کارمند بودن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عضو شود.
عضویةلغتنامه دهخداعضویة. [ ع َ ض َ وی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث عضوی ، منسوب به عِضاه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عضاه و عضاهة و عضوی و عضاهی شود.
عضویتلغتنامه دهخداعضویت . [ ع ُ وی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) عضو بودن . کارمند بودن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عضو شود.
عضویت یافتنلغتنامه دهخداعضویت یافتن . [ ع ُ وی ی َ ت َ ] (مص مرکب ) کارمند اداره یا وزراتخانه یا بنگاه یا انجمن و یا حزبی شدن . عضو شدن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عضویت شود.
عضویةلغتنامه دهخداعضویة. [ ع َ ض َ وی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث عضوی ، منسوب به عِضاه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عضاه و عضاهة و عضوی و عضاهی شود.
اُفت شنوایی عضویorganic hearing lossواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه اُفت شنوایی ناشی از آسیب کالبدشناختی یا کاراندامشناختی در دستگاه شنوایی
اُفت شنوایی غیرعضویnonorganic hearing lossواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه اُفت شنوایی که علت آشکار کالبدشناختی یا کاراندامشناختی نداشته باشد متـ . اُفت شنوایی کارکردی functional hearing loss