عظمت فروختنلغتنامه دهخداعظمت فروختن . [ ع َ ظَ م َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) تکبر نمودن . نخوت فروختن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عظمت شود.
هزیمتلغتنامه دهخداهزیمت . [ هََ م َ ] (ع اِمص ) هزیمة. گریز به هنگام شکست . گریز. فرار. گریز از دشمن و خطر شکست . ضد فتح : هزیمت به هنگام بهتر که جنگ چو تنها شدم نیست جای درنگ . فردوسی .در هزیمت چون زنی بوق ار بجایستت خردورنه مج
ازمتلغتنامه دهخداازمت . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) آهسته تر. باوقارتر: فلان ازمت الناس ؛ ای اوقرهم . (منتهی الارب ).
عظمتلغتنامه دهخداعظمت . [ ع َ ظَ م َ ] (ع اِمص ) عظمة. بزرگی . (غیاث اللغات ). بزرگی و کلانی . (فرهنگ فارسی معین ). || بزرگواری و جاه و جلال و شوکت و حشمت و ابهت و شکوه . (ناظم الاطباء). قدر. (غیاث اللغات ). بزرگی قدر و مرتبه و بزرگواری . (فرهنگ فارسی معین ). ملک . جبروت . ملکوت . علو، تعالی
عظمتدیکشنری فارسی به انگلیسیenormity, grandeur, greatness, hugeness, immensity, magnitude, majesty, mass , massiveness, monstrosity, muchness, vastness
عظمتلغتنامه دهخداعظمت . [ ع َ ظَ م َ ] (ع اِمص ) عظمة. بزرگی . (غیاث اللغات ). بزرگی و کلانی . (فرهنگ فارسی معین ). || بزرگواری و جاه و جلال و شوکت و حشمت و ابهت و شکوه . (ناظم الاطباء). قدر. (غیاث اللغات ). بزرگی قدر و مرتبه و بزرگواری . (فرهنگ فارسی معین ). ملک . جبروت . ملکوت . علو، تعالی