عفوپیشهلغتنامه دهخداعفوپیشه . [ ع َف ْوْ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آمرزش کننده و رحیم دل . (آنندراج ). بخشایشگر و رحیم و شفیق و آمرزنده و در گذرنده از عقوبت . (ناظم الاطباء). آنکه عفو را شعار خود قرار دهد. (فرهنگ فارسی معین ).
عفوصةلغتنامه دهخداعفوصة. [ ع ُ ص َ ] (ع اِمص ) تلخی و تندی مزه . (منتهی الارب ). مرارت و قبض که بلعیدن بدانها سخت شود، و هر گاه با هم باشد «بشاعت » شود. (از اقرب الموارد). رجوع به عفص و عفصی و عفوصت شود.
حفاصةلغتنامه دهخداحفاصة. [ ح ُ ص َ ] (ع مص ) گرد کردن چیزی را. جمع آوردن چیزی . || افکندن چیزی را. انداختن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و ابن سیده ضاد را در این ماده بهتر از صاد داند. (از اقرب الموارد).
افاصةلغتنامه دهخداافاصة. [ اِ ص َ ] (ع مص ) سخن گفتن بنرمی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نرم و آشکار گفتن سخن . (مؤید الفضلاء). نرم گفتن . هویدا گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). آشکار گفتن . (آنندراج ). آشکار گفتن کلام . (از اقرب الموارد). و به این معنی واوی است و بیشتر با مای نفی ا
عفاشةلغتنامه دهخداعفاشة. [ ع ُ ش َ ] (ع ص ) مردم بی خیر. (منتهی الارب ). آنکه در او خیری نباشد از بین مردم . (از اقرب الموارد).
حفاسیلغتنامه دهخداحفاسی . [ ح َ ] (ع ص ) حیفس . حیفسی . حیفساء. حفیساء. حفیسی . کوتاه و درشت سطبر بی خیر. || مرد بسیارخوار کلان شکم که بی سبب خشم گیرد و باز خوشنود شود. (منتهی الارب ).