عقارتلغتنامه دهخداعقارت . [ ع َ رَ ] (ع مص ) عقارة. نازاینده شدن . نازایی . عقر. رجوع به عقارة و عقر شود.
حقارتلغتنامه دهخداحقارت . [ ح َ رَ ] (ع اِمص ) ذلت . خواری . (از اقرب الموارد). زبونی . پستی . فرومایگی . کوچکی . || (مص ) خرد شدن . حقیر شدن . (زوزنی ). خوار شدن . زبون شدن . || خرد شمردن . کوچک شمردن . تحقیر : در هیچکس بچشم حقارت نظر مکن تا در تو هم بدیده ٔ تح
عقارةلغتنامه دهخداعقارة. [ ع َ / ع ُ رَ ] (ع مص ) نازاینده شدن زن . (از منتهی الارب ) (دهار) (المصادر زوزنی ). عاقر و عقیم شدن . (از اقرب الموارد). عَقر. عُقر. عَقار. عقارت . رجوع به عقر و عقار و عقارت شود.
نازائیلغتنامه دهخدانازائی . (حامص مرکب ) عُقم . سترونی . عقر. عقارت . عُقرت . نازائیدن . نازا بودن . زائنده نبودن .