عقارتلغتنامه دهخداعقارت . [ ع َ رَ ] (ع مص ) عقارة. نازاینده شدن . نازایی . عقر. رجوع به عقارة و عقر شود.
عقارلغتنامه دهخداعقار. [ ع ُ ] (ع مص ) نازاینده شدن زن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَقر. عُقر. عَقارة. عُقارة.
عقارةلغتنامه دهخداعقارة. [ ع َ / ع ُ رَ ] (ع مص ) نازاینده شدن زن . (از منتهی الارب ) (دهار) (المصادر زوزنی ). عاقر و عقیم شدن . (از اقرب الموارد). عَقر. عُقر. عَقار. عقارت . رجوع به عقر و عقار و عقارت شود.
عَقَرَفرهنگ واژگان قرآندست وپا را قطع کرد - نحر نمود (عقر نخله به معناي بريدن آن از بيخ است ، و عقر ناقه به معناي نحر آن است ، و به معناي بريدن دست و پاي آن نيز آمده . )
عَقَرُواْفرهنگ واژگان قرآن دست وپا را قطع کردند - نحر نمودند (عقر نخله به معناي بريدن آن از بيخ است ، و عقر ناقه به معناي نحر آن است ، و به معناي بريدن دست و پاي آن نيز آمده . )