اکویدادلغتنامه دهخدااکویداد. [ اِک ْ ] (ع مص ) اکوئداد. پیر گردیدن . || لرزه زده شدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
پاکدادلغتنامه دهخداپاکداد. (ص مرکب ) عادل : چنین گفت کز داور پاکداددل ما پر از ترس و امید باد. فردوسی .که برگردد از رزم امروز شادکه داند چنین جز تو ای پاکداد.فردوسی .
اقذاذلغتنامه دهخدااقذاذ. [ اِ ] (ع مص ) پر در تیرچسبانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
عقودلغتنامه دهخداعقود. [ ع ُ ](ع اِ) ج ِ عَقد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَقد شود. عهدها. (ترجمان القرآن جرجانی ). پیمان ها : عقود و عهود پیوستند. (تاریخ بیهقی ).- عقود امان ؛ ج ِ عقد امان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عقد اما