علاففرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه، مجاز] سرگردان و بیکار.۲. (اسم، صفت) علففروش؛ علوفهفروش؛ کسی که کاه، جو، گندم، زغال، و هیزم میفروشد.
علافلغتنامه دهخداعلاف . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن طواریابن حلوان بن عمرو، از قضاعة. و رحلهای (پالان ها) علافیة بدو منسوب است ، زیرااو اولین کسی است که آنها را بساخت . (منتهی الارب ).
علافلغتنامه دهخداعلاف . [ ع َل ْ لا ] (ع ص ) علف فروش . (اقرب الموارد). || کسی که جو و گندم و کاه و هیزم و یونجه و علف میفروشد. (ناظم الاطباء).
حلافلغتنامه دهخداحلاف . [ ح َل ْ لا ] (ع ص ) بسیار سوگندخوار. (از غیاث ازلطائف ) (از آنندراج ). سوگندخواره . (مهذب الاسماء).
هلائولغتنامه دهخداهلائو. [ هَُ ] (اِخ ) در تاریخ سیستان نام هلاکوی مغول در چند مورد به این صورت آمده است . رجوع به هلاکو شود.
علافیلغتنامه دهخداعلافی . [ ع َ فی ی / ع ِ فی ی ] (ع اِ) بزرگترین پالانهای شتر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
علافیفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) برنج - فروشی ، علوفه فروشی . 2 - (عا.) هرزه گردی ، بیهودگی ، بیکاری .
ابن علافلغتنامه دهخداابن علاف . [ اِ ن ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) ابوبکر حسن بن علی نهروانی شاعر. یکی از ندمای معتضد خلیفه ٔ عباسی . وفات به سال 318 هَ .ق . و او را اشعار رائقه است ، ازجمله قصیده ای است در رثاء گربه ٔ خویش که کبوتران همسایه را خورده و همسایه او را بقصا
علافیلغتنامه دهخداعلافی . [ ع َ فی ی / ع ِ فی ی ] (ع اِ) بزرگترین پالانهای شتر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
علافیفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) برنج - فروشی ، علوفه فروشی . 2 - (عا.) هرزه گردی ، بیهودگی ، بیکاری .
اعلافلغتنامه دهخدااعلاف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَلَف ، خورش ستور. (منتهی الارب ). ج ِ علف . خورشهای ستوران و جز آن . (آنندراج ). ج ِ عَلَف ، آنچه طعام چارپایان کنند. (از اقرب الموارد). عِلاف . عُلوفَه . و رجوع به کلمات مزبور شود.
اعلافلغتنامه دهخدااعلاف . [ اِ ] (ع مص ) خورش دادن ستور را. (منتهی الارب ). طعام دادن به چارپایان . (از اقرب الموارد).خورش دادن ستوران را. (آنندراج ). || علفه برآوردن درخت طلح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بار بیاوردن طلح . (تاج المصادر بیهقی ).
ابن علافلغتنامه دهخداابن علاف . [ اِ ن ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) ابوبکر حسن بن علی نهروانی شاعر. یکی از ندمای معتضد خلیفه ٔ عباسی . وفات به سال 318 هَ .ق . و او را اشعار رائقه است ، ازجمله قصیده ای است در رثاء گربه ٔ خویش که کبوتران همسایه را خورده و همسایه او را بقصا