لغتنامه دهخدا
قزاز.[ ق َزْ زا ] (ع ص ) ابریشم فروش . بایع قز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). علاقه بند. (آنندراج ) : آنکه امروز قدش سرو سرافراز من است شاه خوبان جهان اکبر قزاز من است .سالک قزوینی (درباره ٔ معشوق خود اکبر علاقبند، از آنندراج ).|| نزدع