عللالغتنامه دهخداعللا. [ ع َ ل َ ] (اِ صوت ) بانگ و شور و غوغا. هلالوش . هیابانگ . رجوع به علالا شود : گر چو ما گیتی مجبور قضا و قدر است پس چرا از ما برگیتی چندین عللاست ؟مسعودسعد.
عللافرهنگ فارسی عمیدبانگ؛ فریاد؛ شوروغوغا؛ هیاهو: ◻︎ گر چو ما گیتی مجبور قضاوقدر است / پس چرا از ما بر گیتی چندین عللاست (مسعودسعد: ۸۵).
اللاءلغتنامه دهخدااللاء. [ اَ ءِ ] (ع اِ موصول ) ج ِ اَلَّتی . رجوع به اللاتی و اَلَّتی و اقرب الموارد ذیل «لتی » شود.
اللائیلغتنامه دهخدااللائی . [ اَ ] (ع اِ موصول ) آن جماعت مؤنث که . (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ). ج ِ اَلَّتی . آن زنان که . در اقرب الموارد بصورت «اللاءِی » ضبط شده است . رجوع به همین کتاب ذیل «لتی » و نیز ماده ٔ اَللاّتی شود.
گاللالغتنامه دهخداگاللا. [ ل ِ ] (اِخ ) نام قومی است که در شمال جزیره ٔ جلولوس ، از جزائر اقیانوس کبیر، زندگانی مینمایند، اینان مردمان جسور و ماهر در ملاحی میباشند، و با کشتی ها مسافرت می کنند و در جزائر پیاده میشوند مرال و خوک صید مینمایندو در سواحل ماهی میگیرند، و گوشتها را خشکانده مشغول داد
نقللغتنامه دهخدانقل . [ ن َ ] (ع مص ) از جائی به جائی بردن . (از غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (زوزنی ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).فاوابردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || وضع لغتی برای معنی تازه ای سپس آنکه برای معنی دیگری وضع شده است . (از اقرب الموارد). || از جای
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ظالم بن غیظبن مرةبن عوف بن سعدبن ذبیان . مکنی به ابولیلی . از فتاکان و دلیران مشهور عرب است در جاهلیت ، و در بزرگی و مناعت بدو مثل زنند: «امنع من حارث بن ظالم »، او یکی از ده تن است که در زمان نعمان بن منذر نزد کسری انوشیروان برسالت آمدند. نام او در د