درخش هلیمhelium flashواژههای مصوب فرهنگستانسوختن سریع و انفجارگونۀ هلیم در هستۀ واگِن (degenerated) ستارههای کمجِرم
هلیمسوزیhelium burningواژههای مصوب فرهنگستانفرایند گداخت هستههای هلیم و تبدیل آنها به کربن در هستۀ ستاره
financeدیکشنری انگلیسی به فارسیدارایی، مالیه، سرمایه گذاری، دارایی، سرمایه گذاری، مالیه، علم دارایی، سرمایهتهیه کردن، تهیه پول کردن، سرمایه گذاری کردن، در کارهای مالی داخل شدن
علملغتنامه دهخداعلم . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) کوه فردیست در مشرق حاجر و موسوم به أبان است و دارای نخل و وادی است . (از معجم البلدان ).
علملغتنامه دهخداعلم . [ ع َ ] (ع مص ) چیره شدن در نبرد. معالمة.(از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || نشان کردن . || شکافتن لب و امثال آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || (اِ) آفرینش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آنچه در احاطه ٔ آسمان است . (منتهی
علملغتنامه دهخداعلم . [ ع َ ل َ ](اِخ ) دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 33 هزارگزی جنوب باختری الشتر و 21 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو خرم آباد به کرمانشاه .منطقه ایست جلگه ای و سردسیر و مالاری
علملغتنامه دهخداعلم . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن . || یقین کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || دریافتن . (منتهی الارب ). ادراک . (اقرب الموارد). || استوار کردن . (از منتهی الارب ). اتقان . (از اقرب الموارد). || (اِمص ، اِ) یقین . || فضل . (ناظم الاطباء). || معرفت دقی
علمدیکشنری عربی به فارسیتعليم دادن (اصول دين) از راه پرسش , از راه پرسش ياد دادن , اموختن , تعليم دادن , درس دادن , مشق دادن , معلمي يا تدريس کردن
چهارعلملغتنامه دهخداچهارعلم . [ چ َ ع َ ل َ ] (اِخ ) کنایه از چهاریار است . خلفای راشدین . (شرفنامه ٔ منیری ). ابوبکر و عمر و عثمان (رض ) و حضرت علی مرتضی (ع ) || (اِ مرکب ) عناصر چهارگانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به چارعلم شود.
دارالعلملغتنامه دهخدادارالعلم . [ رُل ْ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) آموزشگاه .|| لقب شهرهایی که در آنها حوزه علمیه بوده است مانند قم ، نجف ، اصفهان و...
چارعلملغتنامه دهخداچارعلم . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) ظاهراً پیشوایان مذاهب اربعه (شافعی ، حنفی ، حنبلی ، مالکی ). چارامام . چارخلیفه . چارتن پیشوایان مذاهب اهل سنت : چارعلم رکن مسلمانی است پنج دعا نوبت سلطانی است .نظامی .
زرین علملغتنامه دهخدازرین علم . [ زَرْ ری ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) جامه ای که علم زرین داشته باشد. (آنندراج ) : جام زر و جامه ٔ زرین علم با تحف و اسپ و خزائن بهم .امیرخسرو (از آنندراج ).