علی اللـهفرهنگ فارسی عمید۱. پناه بر خدا؛ بر خدا. Δ در مقام استعاذه گفته میشود.۲. [عامیانه] هرچه باداباد.
شارش هلهشاوHele-Shaw flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش خزشی شارهای با گرانروی بالا میان دو صفحة تخت با فاصلة بسیار کم
آلیاژalloyواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] فراوردهای فلزی که دارای دو یا چند عنصر بهصورت محلول جامد یا بهصورت مخلوطی از فازهای فلزی باشد [مهندسی بسپار] نوعی آمیختۀ (blend) بسپاری که معمولاً متشکل از دو بسپار متفاوت است که با هم همبلور شده یا بهنحوی سازگار هستند. هرچند بعضاً بهجای آمیخته نیز بهکار میرود
روغن حلپذیرsoluble oilواژههای مصوب فرهنگستاننامیزهای پایدار از آب و روغن با غلظت بالا که در عملیات فلزکاری برای روانسازی و خنکسازی و ممانعت از خوردگی به کار میرود متـ . روغن نامیزهای emulsifying oil
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند
آلیاژ زودگدازfusible alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی فلزی که بهآسانی و عموماً زیر دمای 100 درجه ذوب میشود و در دمای نسبتاً پایین شکلپذیری خوبی دارد
بادابادفرهنگ فارسی معین(جملة دعاییه ) 1 - شدنی می شود، هر چه باید بشود می شود، علی الله (این ترکیب غالباً با «هرچه » استعمال می شود).
معتمدفرهنگ نامها(تلفظ: moetame(a)d) (عربی) مورد اعتماد ؛ (در اعلام) ابوالعباس احمدبن جعفرالمعتمد علی الله پانزدهمین خلیفهی عباسی .
کاشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ه] کاش! ایکاش، کاشکی، باشد، الاهی (الهی)، امیدوارم، اگر خدا بخواهد امیداست، بهامیدخدا هرچه باداباد، انشاءالله، علیالله
خرمهرهلغتنامه دهخداخرمهره . [ خ َ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) سفیدمهره باشد که نوعی از بوق است و آنرا در حمامها و آسیاها و بازیگاهها و بتخانه ها و بعضی مصافها می نوازند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).بعربی آنرا ناقوس و بهندی سنگه نامند. (غیاث الل
دولغتنامه دهخدادو. [ دُ ] (عدد، ص ، اِ) عدد معروف که ترجمه ٔ اثنین باشد و این بر لفظ جمع نیز بیاید. (آنندراج ). شمار پس از یک و پیش از سه . یک با یک . اثنان . اثنتان . اثنین . اثنتین . ثنتان . ثنتین . ضعف یک . نماینده ٔ آن در ارقام هندسیه «2» و در حساب جُمَ
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ شیفتکی شیرازی شافعی ، ملقّب به شرف الدین .رجوع به علی شیرازی شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد حناوی زاده ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حناوی زاده شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد خراسانی حسنی ، مشهور به سائح علوی . رجوع به علی سائح شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالحمیدبن فخاربن معد موسوی حلی ، مشهور به مرتضی . رجوع به علی مرتضی شود.
درویش علیلغتنامه دهخدادرویش علی . [ دَرْ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری بوکان و 10هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بوکان به سقز، با 287 تن سکنه .
دره امیدعلیلغتنامه دهخدادره امیدعلی . [ دَرْ رَ اُ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آورزمان شهرستان ملایر. واقع در 39هزارگزی باختر شهر ملایر و کنار راه مالرو میخوران به دهلق ، با 114 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است .
دلدارعلیلغتنامه دهخدادلدارعلی . [ دِ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد معین نقوی هندی فقیه امامی قرن سیزدهم هَ . ق . از نسل جعفر تواب (برادر امام حسن عسکری ). وی به سال 1166 هَ . ق .در قریه ٔ نصیرآباد هند متولد شد و مدتی در عراق سکونت گزید سپس ساکن لکنهو گردید و به سال <span
دوستعلیلغتنامه دهخدادوستعلی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. 182 تن سکنه . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).