آلیاژalloyواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] فراوردهای فلزی که دارای دو یا چند عنصر بهصورت محلول جامد یا بهصورت مخلوطی از فازهای فلزی باشد [مهندسی بسپار] نوعی آمیختۀ (blend) بسپاری که معمولاً متشکل از دو بسپار متفاوت است که با هم همبلور شده یا بهنحوی سازگار هستند. هرچند بعضاً بهجای آمیخته نیز بهکار میرود
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند
آلیاژ زودگدازfusible alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی فلزی که بهآسانی و عموماً زیر دمای 100 درجه ذوب میشود و در دمای نسبتاً پایین شکلپذیری خوبی دارد
روانساز آلیاژیalloy fluxواژههای مصوب فرهنگستانپودری متشکل از عناصر واکنشدهنده با فلز پرکن، برای تهیۀ آلیاژ موردنظر در فلز جوش
آلیاژ حافظهدارmemory alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی که میتواند پس از تغییر شکل، براثر حرارت یا عوامل دیگر فیزیکی، به شکل اولیۀ خود برگردد یا خواص تغییریافتۀ خود را بازیابد
علیه الرحمةلغتنامه دهخداعلیه الرحمة. [ ع َ ل َ هِرْ رَ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) رحمت بر او باد! این ترکیب را به منظور تکریم از گذشتگان پس از یاد کردن نام آنان می آورند، همچون شادروان و جز آن : سعدی علیه الرحمه شاعر بزرگ ایران و...
دیکرانیلغتنامه دهخدادیکرانی . [ ] (ص نسبی ) می نماید که منسوب به جایی یا چیزی باشد : و میفرمودند بر خدمت مولانا بهاءالدین دیکرانی علیه الرحمه حدیث خوانده بودم . (انیس الطالبین ص 31).
گازرگاهلغتنامه دهخداگازرگاه . [ زُ ] (اِخ ) نام موضعی است در شیراز که شیخ سعدی علیه الرحمه در آنجا آسوده است . (برهان ). حد شیراز قریب به مرقد شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی . (آنندراج ).
صافیلغتنامه دهخداصافی . (اِخ ) (مولانا...) وی از شیخ زادگان کوه صاف است و در نظم تتبع خواجه علیه الرحمة میکرد. این مطلع از اوست :ساقیا سرخوشم و باده ٔ صافم داری گر کنم سرخوشی آن به که معافم داری .(مجالس النفائس ص 79، <span class=
ذوالاراکةلغتنامه دهخداذوالاراکة. [ ذُل ْ اَ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی است به یمامة. یا نخلستانی بدانجا بنی عجل را و شمس الدین محمد حافظ علیه الرحمه ذوالأراک آورده است : اذا تغّرّد عن ذی الأراک طائر خیرفلا تفرد عن روضها انین حمامی .
علیهلغتنامه دهخداعلیه . [ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع حرف جر + ضمیر) بر او. بر وی . || ضرر. نقصان . زیان . (ناظم الاطباء). به زیان .- بر علیه ؛ در تداول فارسی معاصر، مقابل بر له ، به جای به زیان و به سود است . و اینکه برخی آن را غلط شمارند (البته در تداول فارسی ) بر اساسی
علیهلغتنامه دهخداعلیه . [ ع َ لی ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگور، بخش سلوانا، شهرستان ارومیه . دارای 115 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
حروف مستعلیهلغتنامه دهخداحروف مستعلیه . [ ح ُ ف ِ م ُ ت َ ی َ / ی ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف مستعلی شود.
خزعلیهلغتنامه دهخداخزعلیه . [ خ َ ع َ لی ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ام الفخر بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 20 هزارگزی شمال شادگان و دو هزارگزی باختری راه فرعی اتومبیل رو اهواز به شادکان ، دشت ، گرمسیر، آب از رودخانه ٔ جراحی ، محصول آن خرما و غلات و برن
مجمع علیهلغتنامه دهخدامجمع علیه . [ م ُم َ عُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) اجماع کرده بر آن یعنی متفق علیه . (غیاث ) (آنندراج ). آنچه درباره ٔ آن اجماع کرده باشند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجنی علیهلغتنامه دهخدامجنی علیه . [ م َ نی یُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) آنکه بر او جنایت رفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که جرمی به ضرر او واقع شده است . (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ).
محال علیهلغتنامه دهخدامحال علیه . [ م ُ لُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) آنکه بر او حواله شده است . (یادداشت مرحوم دهخدا). شخص ثالث در قبال محیل که مدیون است و محتال که طلبکار است . (قانون مدنی ماده ٔ 724).