عمودیلغتنامه دهخداعمودی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عمود. مقابل افقی . (از فرهنگ فارسی معین ).- ستون عمودی ؛ ستونی که از بالا به پایین محسوب شود. در مقابل ستون افقی . (فرهنگ فارسی معین ).
حسن حمودیلغتنامه دهخداحسن حمودی . [ح َ س َ ن ِ ح َم ْ مو ] (اِخ ) ابن یحیی بن علی بن حمود ملقب به مستنصر از خلفای بنی حمود اندلس بود و در مالقه میزیست و در 342 هَ . ق . بخلافت نشست و در 438 هَ . ق . خلع شد و در <span class="hl" di
قاسم حمودیلغتنامه دهخداقاسم حمودی . [ س ِ ح َم ْ مو دی ی ] (اِخ ) ابن حمودبن میمون ادریسی حسنی ملقب به مأمون (351 - 431) دومین شاه از شاهان دولت حمودی قرطبه است . سلیمان بن حکم اموی حکومت جزیره ٔ سبز (خضراء) را به وی داد. برادر وی
قاسم حمودیلغتنامه دهخداقاسم حمودی . [ س ِ م ِ ح َم ْ مو ] (اِخ ) ابن محمدبن قاسم بن حمود از امیران و حاکمان اخیر حمودیان اندلس است . بعضی از مورخان وی را آخرین امیر حمودی اندلس شمرده اند که پس از وفات پدر به سال 440 هَ . ق . به حکومت جزیره ٔ خضرا رسید و شش سال این
عمودیزجلغتنامه دهخداعمودیزج . [ ع َ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. 543 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
دُم عمودیvertical stabiliser/ vertical stabilizer, vertical tailواژههای مصوب فرهنگستانماهیواری قائم یا مایل در انتهای هواگَرد یا نوک بالها برای تأمین پایداری سمتی متـ . باله 1 fin, tail fin بالۀ عمودی vertical fin
دوّار عمودیcapstanواژههای مصوب فرهنگستانابزاری در عرشۀ کشتی، مجهز به یک محور عمودی، که برای کشیدن طنابها یا زنجیر لنگر از آن استفاده میشود
عمودیزجلغتنامه دهخداعمودیزج . [ ع َ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. 543 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
عمودی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد عمودی بودن، ایستاده بودن، برپابودن، ایستادن برخاستن، ازجا برخاستن، سَر پا شدن، بلند شدن، برخیزیدن، بالا آمدن، خاستن
عمودی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد دن، افراشتن، نصب کردن، برپا کردن، ایستاندن، بالا بردن، مستقیم کردن سرپا نگهداشتن
عمودینة پاشنهafter perpendicular, aft perpendicularواژههای مصوب فرهنگستانخط عمودی که از تقاطع صفحة خط شاهین تابستانی و صفحة پاشنهسوی جایگاه سکان شناور میگذرد اختـ . عپ AP
عمودینة سینهforward perpendicular, FWD perpendicularواژههای مصوب فرهنگستانخط عمودی که از تقاطع صفحة خط شاهین تابستانی و صفحة سینهسوی دماغة شناور میگذرد اختـ . عس FP
معمودیلغتنامه دهخدامعمودی . [ م َ ] (ع اِ) آبی است که ترسایان فرزند خویش بدان بشویند و نیز کسی را که به دین ترسایی درآید بدان غسل دهند با شرطهایی چند پس ترسا شود. (از التفهیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل و دو ماده ٔ بعد شود.
خشککن افشانهای عمودیvertical spray dryerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خشککن افشانهای که در آن افشانش مواد غذایی تغلیظشده از بالا به پایین است
دُم عمودیvertical stabiliser/ vertical stabilizer, vertical tailواژههای مصوب فرهنگستانماهیواری قائم یا مایل در انتهای هواگَرد یا نوک بالها برای تأمین پایداری سمتی متـ . باله 1 fin, tail fin بالۀ عمودی vertical fin
دوّار عمودیcapstanواژههای مصوب فرهنگستانابزاری در عرشۀ کشتی، مجهز به یک محور عمودی، که برای کشیدن طنابها یا زنجیر لنگر از آن استفاده میشود
دوبینی عمودیvertical diplopiaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دوبینی که در آن دو تصویر از یک شیء به نحوی قرار میگیرند که یکی در بالای دیگری واقع میشود