پهنابلغتنامه دهخداپهناب . [ پ َ ] (اِخ ) نام بلوک کوچکی است از دهستان گیلخواران در شمال خاوری جویبار و قراء آن بشرح زیر است : پهناب ، محله ، چمازک ، شاهرضا، آزادبن ، طالش محله ، ترک محله ، کیامحله ، ماندی محله ، زاهد محله . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع َن ْ نا ] (ع ص ، اِ) انگورفروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروشنده ٔ انگور. (از اقرب الموارد).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع ُ ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام وادیی است . (ناظم الاطباء).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع َن ْ نا ] (اِخ ) نام والد حریث بنهابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از اعلام است . (ناظم الاطباء).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع ُ ] (اِخ ) کوهی است به راه مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوه دایره شکل و بسیار مرتفعی است که چیزی در آنجا نمی روید. و گویند، کوهی است در طریق مکه . و گویند، طریق مدینه است از فَید. و نیز گویند، کوهی است سیاه رنگ ازآن ِ کعب بن عبدویه که آبشان هم «ع
عنابگونلغتنامه دهخداعنابگون . [ ع ُن ْ نا ] (ص مرکب )هر چیز که به رنگ عناب باشد. سرخ رنگ . (ناظم الاطباء). بگونه و رنگ چون عناب . مجازاً سرخ رنگ : زآن می عنابگون در قدح آبگون ساقی مهتابگون ترکی حورانژاد. منوچهری .دگر سبزی نروید بر لب
آبگونلغتنامه دهخداآبگون . (ص مرکب ) برنگ آب . آبی . کبود. ازرق : ببارید و زهم بگسست و گردان گشت بر گردون [ ابر ]چو پیلان پراکنده میان آبگون صحرا. فرخی .الا تا که روشن ستاره ست هر شب بر این آبگون روی چرخ کیانی . <p class="aut
گونلغتنامه دهخداگون . (اِ) رنگ و لون ، چه گلگون ، گلرنگ را گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : سموم خشمش اگر برفتد به کشور روم نسیم لطفش اگر بگذرد به کشور زنگ ز ساج باز ندانند رومیان را گون ز عاج باز ندانند زنگیان را رنگ .<br
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع َن ْ نا ] (ع ص ، اِ) انگورفروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروشنده ٔ انگور. (از اقرب الموارد).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع ُ ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام وادیی است . (ناظم الاطباء).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع َن ْ نا ] (اِخ ) نام والد حریث بنهابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از اعلام است . (ناظم الاطباء).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع ُ ] (اِخ ) کوهی است به راه مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوه دایره شکل و بسیار مرتفعی است که چیزی در آنجا نمی روید. و گویند، کوهی است در طریق مکه . و گویند، طریق مدینه است از فَید. و نیز گویند، کوهی است سیاه رنگ ازآن ِ کعب بن عبدویه که آبشان هم «ع
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع ُ ] (اِخ ) نام اسب مالک بن نُوَیرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام اسبی . (ناظم الاطباء).
اعنابلغتنامه دهخدااعناب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عِنَب . انگورها. (آنندراج ). ج ِ عِنَب . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء). ج ِ عِنَب ، میوه ٔ درخت مو.و یکی ِ آن عِنَبَة. (از اقرب الموارد) : سیاه خانه و غیلان سرخ بر دل من حریف رضوان بود و حدائق اعناب
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع َن ْ نا ] (ع ص ، اِ) انگورفروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروشنده ٔ انگور. (از اقرب الموارد).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع ُ ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام وادیی است . (ناظم الاطباء).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع َن ْ نا ] (اِخ ) نام والد حریث بنهابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از اعلام است . (ناظم الاطباء).
عنابلغتنامه دهخداعناب . [ ع ُ ] (اِخ ) کوهی است به راه مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوه دایره شکل و بسیار مرتفعی است که چیزی در آنجا نمی روید. و گویند، کوهی است در طریق مکه . و گویند، طریق مدینه است از فَید. و نیز گویند، کوهی است سیاه رنگ ازآن ِ کعب بن عبدویه که آبشان هم «ع