عنبیهفرهنگ فارسی معین(عِ نَ یِّ) [ ع . عنبیة ] (اِ.) پرده ای است در چشم شبیه دیافراگم در دوربین عکاسی که میزان ورود نور به چشم را تنظیم می کند. رنگ عنبیه در افراد متفاوت است .
هنبعلغتنامه دهخداهنبع. [ هُم ْ ب ُ ] (ع اِ) روبندی است دختران را شبیه مقنعه که مقدم آن را میدوزند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
انبهلغتنامه دهخداانبه . [ اَم ْ ب َ/ب ِ ] (از سانسکریت ، اِ) میوه ایست معروف در هندوستان . (برهان قاطع). میوه ایست مشهور که آنرا آنب گویند. (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). درختی از دسته ٔ بلادریان جزو تیره ٔ سماقیان که در حدود سی گونه از این گیاه در آسیای جنوبی
انبهلغتنامه دهخداانبه . [ اَم ْب ُه ْ ] (ص ) مخفف انبوه است . (برهان قاطع) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). بسیار. متعدد. کثیر : گروه انبه ایشان چو لشکر یأجوج سلاح محکم ایشان چو سد اسکندر. عنصری .از گله ٔ انبه چه غم قصاب راانبهی
عنبیهفلجیiridoplegia, iridoparalysisواژههای مصوب فرهنگستانفلج بندارۀ عنبیه همراه با ناتوانی در انقباض و اتساع مردمک
زیداربست عنبیهstroma of iris, stroma iridisواژههای مصوب فرهنگستانتودۀ نرمی از الیاف بافت پیوندی که بخش عمدۀ عنبیه را پر میکند
عنبیهبرداری درمانیtherapeutic iridectomyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی عنبیهبرداری که برای درمان بیماری چشم انجام میشود
عنبیهبرداری کاملtotal iridectomy, sector iridectomy, complete iridectomyواژههای مصوب فرهنگستانعمل جراحی برداشتن کامل بخش شعاعی عنبیه از ریشه تا حاشیه
زیداربست عنبیهstroma of iris, stroma iridisواژههای مصوب فرهنگستانتودۀ نرمی از الیاف بافت پیوندی که بخش عمدۀ عنبیه را پر میکند