عنزلغتنامه دهخداعنز. [ ع َ ] (ع مص ) روی گردانیدن از کسی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عدول کردن . (از اقرب الموارد). || به سنان خرد زدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به نیزه ٔ کوچک زدن . (از ناظم الاطباء). بوسیله ٔ عنزة کسی را زدن . (از اقرب الموارد). رجوع به عنز
عنزلغتنامه دهخداعنز. [ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است درنجد بین یمامه و ضریة. (از معجم البلدان ). و نیز جایگاهی است در شعر راعی . رجوع به معجم البلدان شود.
عنزلغتنامه دهخداعنز. [ ع َ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از هوازن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
غاز تایوانیAnas formosaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای کوچک جثه از اردکیان و راستۀ غازسانان با بدن حنایی یا قهوهای روشن و بالهای سفید
پیوست اطلاعاتیintelligence annexواژههای مصوب فرهنگستانسند پشتیبانی اطلاعاتی از یک طرح یا دستور عملیاتی که در مورد وضعیت دشمن اطلاعات کاملی به دست میدهد و وظیفۀ افراد و روشهای اجرایی را تعیین میکند
روغن بادیان رومیanise oil, oil of aniseواژههای مصوب فرهنگستانروغنی که 8 تا 23 درصد آن را اسیدهای چرب تشکیل میدهند و از بذر بادیان رومی استخراج میشود
عنزهفرهنگ فارسی عمید۱. نیزۀ کوتاه.۲. چوبی بلندتر از عصا که در سر آن آهن نوکتیز باشد و به زمین فرو برود.
عنزروتلغتنامه دهخداعنزروت . [ ع َ زَ ] (معرب ، اِ)معرب «انزروت » فارسی است ، که آن صمغی باشد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به انزروت شود.
عنزهفرهنگ فارسی عمید۱. نیزۀ کوتاه.۲. چوبی بلندتر از عصا که در سر آن آهن نوکتیز باشد و به زمین فرو برود.
عنزروتلغتنامه دهخداعنزروت . [ ع َ زَ ] (معرب ، اِ)معرب «انزروت » فارسی است ، که آن صمغی باشد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به انزروت شود.
تعنزلغتنامه دهخداتعنز. [ ت َ ع َن ْ ن ُ ] (ع مص ) اجتناب از مردم و دوری گزیدن از آنان . (از اقرب الموارد).
معنزلغتنامه دهخدامعنز. [ م ُ ع َن ْ ن َ ] (ع ص ) خردسر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه سری کوچک دارد. (از اقرب الموارد). || معنزالوجه ، کم گوشت روی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || معنزاللحیة؛ آنکه ریش او به ریش تکه ماند. (منتهی الارب ) (آنند