عنزهفرهنگ فارسی عمید۱. نیزۀ کوتاه.۲. چوبی بلندتر از عصا که در سر آن آهن نوکتیز باشد و به زمین فرو برود.
عنزهانیلغتنامه دهخداعنزهانی . [ ع ُ زُ نی ی ] (ع ص ) مردی که طرب و جماع دوست ندارد و بازگردنده ٔ از آن ، و یا ناکس ، و یا آنکه نپوشد کینه ٔ صاحب خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد رویگردان از لهو و از زنان ، که از آنها به طرب نیاید واز آنها دور شود، و گویند مرد لئیم و پست و گویند مردی که
عنزهوةلغتنامه دهخداعنزهوة. [ ع ِ زَهَْ وَ ] (ع ص ) بمعانی عنزهانی است . رجوع به عنزهانی شود. || (اِمص ) کبر و خودبینی . (ناظم الاطباء): فیه عنزهوة؛ در او کبری است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
عنزهانیلغتنامه دهخداعنزهانی . [ ع ُ زُ نی ی ] (ع ص ) مردی که طرب و جماع دوست ندارد و بازگردنده ٔ از آن ، و یا ناکس ، و یا آنکه نپوشد کینه ٔ صاحب خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد رویگردان از لهو و از زنان ، که از آنها به طرب نیاید واز آنها دور شود، و گویند مرد لئیم و پست و گویند مردی که
عنزهوةلغتنامه دهخداعنزهوة. [ ع ِ زَهَْ وَ ] (ع ص ) بمعانی عنزهانی است . رجوع به عنزهانی شود. || (اِمص ) کبر و خودبینی . (ناظم الاطباء): فیه عنزهوة؛ در او کبری است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).