لغتنامه دهخدا
عنقای مغرب . [ ع َ ی ِ م ُ رِ ] (اِخ ) مرغی بود بس عظیم و درازگردن . و مُغرب ازاین جهت گویند که طیور را فرومیبرد و اطفال و دختران را نیز بلع میکرد. و بعضی نوشته اند که بفتح راء، بمعنی نو و غریب آورده شده ، چون عنقا را حق تعالی به هیئت عجیب آفریده بود ازین جهت مُغرب گفتند. و ب