احدیهلغتنامه دهخدااحدیه . [ اَ ح َ دی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، اِ) درمهای قل هواللهی ، و آن نوعی مسکوک سیمین است در قدیم .
احدیهلغتنامه دهخدااحدیه . [ اُ ح ُ دی ی َ ] (اِخ ) نام سال سیم هجرت رسول صلوات اﷲ علیه به مدینه و آن مطابق با سال شانزدهم بعثت است و غزوه ٔ احد در آن سال روی داده است .
عهدهدارشدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، مأمورشدن، مسئول شدن، تقبل کردن، اقدامکردن، بهعهده گرفتن، متعهد شدن، مسئولیت را بهعهده گرفتن، آستین بالا زدن(کردن)، پرداختن، کاری دست کسی را بوسیدن، قبول کردن، قبول زحمت کردن، برذمهگرفتن، مبادرت کردن، سعی کردن پیشقدم شدن، بنیادنهادن، دست زدن بهکاری مدیریت کردن، اجراکردن، متعه
عهدهدارowner 1واژههای مصوب فرهنگستانکسی که مسئولیت اصلی و مشخصی را در یک فرایند یا طرح یا پروژه بر عهده دارد
عهده دارلغتنامه دهخداعهده دار. [ ع ُ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه امری را بگردن گرفته است . (فرهنگ فارسی معین ). متعهد. متولی . پذیرفتار. پذرفتار. متقبل . || صاحب شغل و دارای مأموریت و صاحب منصب و سرکار. (ناظم الاطباء). || معاهده کننده و جمعکننده و جمعدار. || ضمانت
تولیتفرهنگ فارسی عمید۱. عهدهداری امور املاک موقوفه.۲. [قدیمی] عهدهدار شدن.۳. [قدیمی] سرپرستی و رسیدگی امری را به عهدۀ کسی سپردن.
عهده دارلغتنامه دهخداعهده دار. [ ع ُ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه امری را بگردن گرفته است . (فرهنگ فارسی معین ). متعهد. متولی . پذیرفتار. پذرفتار. متقبل . || صاحب شغل و دارای مأموریت و صاحب منصب و سرکار. (ناظم الاطباء). || معاهده کننده و جمعکننده و جمعدار. || ضمانت
عهده شدنلغتنامه دهخداعهده شدن . [ ع ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضمان کردن . ضامن شدن . متقبل شدن . به گردن گرفتن : چون عهده نمیشود کسی فردا راخوش دار دمی این دل پرسودا را .خیام .
عهده برآئیلغتنامه دهخداعهده برآئی . [ ع ُ دَ / دِ ب َ ] (حامص مرکب ) تشکیل تعهد، و قابلیت تشکیل دادن چیزی و وسایل چیزی و کار آمدن . (ناظم الاطباء).
عهده بندیلغتنامه دهخداعهده بندی . [ ع ُ دَ / دِ ب َ ] (حامص مرکب ) زمانی که برای پرداختن وام معین و برقرار کرده اند. (ناظم الاطباء).