عهده دارلغتنامه دهخداعهده دار. [ ع ُ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه امری را بگردن گرفته است . (فرهنگ فارسی معین ). متعهد. متولی . پذیرفتار. پذرفتار. متقبل . || صاحب شغل و دارای مأموریت و صاحب منصب و سرکار. (ناظم الاطباء). || معاهده کننده و جمعکننده و جمعدار. || ضمانت
احدیهلغتنامه دهخدااحدیه . [ اَ ح َ دی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، اِ) درمهای قل هواللهی ، و آن نوعی مسکوک سیمین است در قدیم .
احدیهلغتنامه دهخدااحدیه . [ اُ ح ُ دی ی َ ] (اِخ ) نام سال سیم هجرت رسول صلوات اﷲ علیه به مدینه و آن مطابق با سال شانزدهم بعثت است و غزوه ٔ احد در آن سال روی داده است .
عهده داریلغتنامه دهخداعهده داری . [ ع ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) به عهده داشتن و تعهد. (فرهنگ فارسی معین ). تقبل .پذیرفتاری . تاوان داری . || ضمان . ضمانت .