عوارضلغتنامه دهخداعوارض . [ ع َ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عارضة. (از منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). رجوع به عارضة شود. || اتفاقات و حادثه ها و حوادث . (ناظم الاطباء) : رفتن بر درجات شرف بسیارمؤونت است و فرودآمدن از مراتب عز اندک عوارض . (کلیله و دمنه ). در عوار
عوارضلغتنامه دهخداعوارض . [ ع َ رِ ] (اِخ ) آن را عوارض الرُجّاز گویند، و آن نام شهری است . (از معجم البلدان ).
عوارضلغتنامه دهخداعوارض . [ ع ُ رِ ] (اِخ ) کوهی است به بلاد طی ، و در آن است قبر حاتم طائی . (از منتهی الارب ). عَلَم مرتجل است کوهی را در بلاد طی ٔ که گویند قبر حاتم در آنجاست ، و گویند آن کوهی است ازآن ِ بنی اسد. و نیز گفته اند «قنا» و «عوارض » دو کوهست ازآن ِ بنی فزارة. و صحیح آن است که آن
هوارتلغتنامه دهخداهوارت . (اِخ ) کلمان (1854-1926 م .). از خاورشناسان فرانسوی زبان است که در ژورنال آسیایی مقالاتی در باب آثار ادبی ایران و به خصوص حروفیه دارد و نیز تحقیقات دیگری درباره ٔ مشرق زمین کرده است . رجوع به ج <span
هواگَردaircraftواژههای مصوب فرهنگستانهرنوع وسیلۀ حملونقل هوایی که براثر عمل دینامیکی هوا بر سطح آن یا با نیروی محرکۀ خود حرکت کند
کاترین هواردلغتنامه دهخداکاترین هوارد. [ ت ِهَُ ] (اِخ ) پنجمین زن هانری هشتم که او را طلاق گفت تا با «آن دُکَلِو» ازدواج کند. وی به سال 1522 م . تولد یافت و بسال 1541 برتخت سلطنت جلوس کرد و بسال 1542</span
بهینهسازی هواگَردaircraft modificationواژههای مصوب فرهنگستانتغییر در مشخصات فیزیکی یک هواگَرد ازطریق ایجاد تغییر در مشخصات تولید آن یا تغییر اقلام تولیدشدۀ قبلی
عوارضاتلغتنامه دهخداعوارضات . [ ع َ رِ ] (ع اِ) ج ِ عوارض است بصورت غیرفصیح . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عوارض شود.
عوارضیلغتنامه دهخداعوارضی . [ ع َ رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به عوارض . آنچه بعنوان عوارض گرفته شود. رجوع به عوارض شود. || محل وصول و اخذ عوارض . رجوع به عوارض شود.
جابهجایی عارضهfeature displacementواژههای مصوب فرهنگستانتغییر دادن جای عوارض نقشه برای جلوگیری از تداخل با سایر عوارض یا روی هم چاپ شدن آنها
عوارضاتلغتنامه دهخداعوارضات . [ ع َ رِ ] (ع اِ) ج ِ عوارض است بصورت غیرفصیح . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عوارض شود.
عوارضیلغتنامه دهخداعوارضی . [ ع َ رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به عوارض . آنچه بعنوان عوارض گرفته شود. رجوع به عوارض شود. || محل وصول و اخذ عوارض . رجوع به عوارض شود.