لغتنامه دهخدا
حوالی . [ ح َ ] (از ع ، اِ) پیرامون . گرداگرد. دامنه . اطراف . جوانب . نواحی . نزدیکی . (ناظم الاطباء). گرداگرد چیزی . بدان که لام این لفظ را کسره دادن و در آخر یای معروف خواندن بتصرف فارسیان است . زیرا که در حقیقت حوالی بفتح لام و در آخر الف مقصوره بصورت یا است و در استعمال