عودتلغتنامه دهخداعودت . [ ع َ دَ ] (ع مص ) عودة. بازگشتن . مراجعت کردن . رجعت کردن . || (اِمص ) بازگشت . برگشت : گفت گرگان محل عودت است و اینجا بودن روی ندارد، به استرآباد باید آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 56). و رجوع به عودة شود.- <
یهودیتلغتنامه دهخدایهودیت . [ ی َ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) یهودی و جهودگری . (ناظم الاطباء). یهودیة. یهود بودن . جهود بودن . یهودی بودن . (یادداشت مؤلف ). || رسم و آیین یهود. (ناظم الاطباء). جهودی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یهود و یهودی شود.
یهودیتفرهنگ فارسی عمید۱. دینی یگانهپرست که آموزههای آن در تورات بیان شده است.۲. (اسم مصدر) یهودی بودن.
جعودتلغتنامه دهخداجعودت . [ ج ُ دَ ] (ع مص ) پشک شدن موی . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (مجمل اللغه ) (دهار). پیچان گردیدن موی . (آنندراج ). پشکی موی . پیچیدگی موی . مرغولی . مرغول شدن موی . جَعادَة. جِعد. جعودة. خلاف سبوطت . رجوع به جعادة و جعد در همین لغت نامه شود.