حدبیلغتنامه دهخداحدبی . [ ح َ دَ] (اِخ ) فضل الحدبی . فرقه ٔ حدبیه از معتزله بدو منسوبند. چنین گفته است تهانوی در «کشاف اصطلاحات الفنون » و آن تصحیف حدثی است . رجوع به حدیثی و حدثی شود.
هیذبیلغتنامه دهخداهیذبی . [ هََ ذَ با ] (ع اِ) نوعی از رفتار اسب به کوشش . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). هیدبی . (از اقرب الموارد). رجوع به هیدبی شود.
هیدبیلغتنامه دهخداهیدبی . [ هََ دَ با ] (ع اِ) نوعی از رفتار اسب و مانند آن به کوشش . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
هیدبیلغتنامه دهخداهیدبی . [ هََ دَ بی ی ] (ع ص ) رجل هیدبی الکلام ؛ مرد بسیارسخن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
صَعَداًفرهنگ واژگان قرآنصعودي - آنچه دائماً بيشتر مي شود (عذاب صعد آن عذابي است که دائما بيشتر ميشود ، و معذب را مغلوبتر ميکند )
صَعُوداًفرهنگ واژگان قرآنگردنه صعب العبور کوه (عبارت "سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً "يعني به زودي او را به بالا رفتن از گردنه ي عذابي بسيار سخت مجبور مي کنم )
نَضْطَرُّهُمْفرهنگ واژگان قرآنمضطر و ناچارشان ميکنيم(عبارت "نَضْطَرُّهُمْ إِلَىٰ عَذَابٍ غَلِيظٍ" يعني :مضطر و ناچارشان ميکنيم تا با پاي خود به سوي عذابي غليظ روان شوند)
عَرِمِفرهنگ واژگان قرآنسد در مقابل رودخانه ، که آب را حبس ميکند - باران سيل آسا (منظور از سيل عرم عذابي است که شامل مردم سبأ شد وسدي که برروي رودخانه بسته بودند شکسته شد وباعث هلاک آن قوم تبه کار گرديد)
باهمتلغتنامه دهخداباهمت .[ هَِ م ْ م َ ] (ص مرکب ) که همت دارد. دارای همت بلند. جوانمرد. باسخاوت . (ناظم الاطباء) : مرد باهمت را فقر عذابی است الیم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389). رجوع به همت شود.