غارتفرهنگ فارسی عمید۱. ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور؛ تاراج کردن؛ چپاول کردن؛ دزدیدن.۲. (اسم) آنچه پس از شکستخوردن کسی برجای ماند؛ غنیمت.
غارتلغتنامه دهخداغارت . [رَ ] (ع اِمص ) غارة. تاراج . چپو. چپاول . تالان . چپو کردن . به چپاول بردن . تالان کردن . ج ، غارات . تاخت و تاراج و نهب و ریسمان نیک بافته . || (ص ) تاراج کننده . (منتهی الارب ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
دستبردلغتنامه دهخدادستبرد.[ دَ ب ُ ] (ن مف مرکب ) دست برده . غارتیده . غارت زده .- دستبرد شدن از ؛ غارت زده شدن : باری از آن دست شوم پایمال باری از آن پای شوم دستبرد.انوری .
تقیالغتنامه دهخداتقیا. [ ت َ ] (اِخ ) از شعرا و علمای ایران و از اهالی شوشتر است و به هندوستان رفت و مورد توجه اکبرشاه قرار گرفت و در دوره ٔ حکومت جهانگیر شاه بمسند صدارت رسید و بسال 1020 هَ . ق . درگذشت . این بیت از اوست :من بنده ٔ این رسم که در چارسوی ع
غارتفرهنگ فارسی عمید۱. ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور؛ تاراج کردن؛ چپاول کردن؛ دزدیدن.۲. (اسم) آنچه پس از شکستخوردن کسی برجای ماند؛ غنیمت.
غارتلغتنامه دهخداغارت . [رَ ] (ع اِمص ) غارة. تاراج . چپو. چپاول . تالان . چپو کردن . به چپاول بردن . تالان کردن . ج ، غارات . تاخت و تاراج و نهب و ریسمان نیک بافته . || (ص ) تاراج کننده . (منتهی الارب ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
غارتفرهنگ فارسی عمید۱. ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور؛ تاراج کردن؛ چپاول کردن؛ دزدیدن.۲. (اسم) آنچه پس از شکستخوردن کسی برجای ماند؛ غنیمت.
غارتلغتنامه دهخداغارت . [رَ ] (ع اِمص ) غارة. تاراج . چپو. چپاول . تالان . چپو کردن . به چپاول بردن . تالان کردن . ج ، غارات . تاخت و تاراج و نهب و ریسمان نیک بافته . || (ص ) تاراج کننده . (منتهی الارب ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).