غازچرانفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه غاز را در علفزار میچراند.۲. [عامیانه، مجاز] آنکه وقت خود را بیهوده میگذراند؛ بیکار.
غزاریونلغتنامه دهخداغزاریون .[ ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب گوید: نوعی مرغ است که آواز خوش دارد. هزار. بلبل . (دزی ج 2 ص 210).
شبانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، چوپان، گلهچران رامکنندۀ حیوانات وحشی کفترباز گاوچران، کابوی، مهتر غازچران
چرانلغتنامه دهخداچران . [ چ َ ] (نف مرخم ) مخفف چراننده . کسی که حیوانات را میچراند و در چراگاه و علفزار گردش میدهد، مانند گوسپندچران و گاوچران . (ناظم الاطباء). چراننده در کلماتی از قبیل : گاوچران ، خرچران ، خوک چران و غیره .- امثال : زینب ِ
غازلغتنامه دهخداغاز. (اِ) مرغابی . قاز. خربت . خربط. خربطة. قلولا .مرغی است حلال گوشت و از جمله ٔ مرغان اصلی و وحشی اقسام آن در مازندران و گیلان و اطراف دریاچه های سیستان و بعض نقاط دیگر ایران بسیار است . پرنده ای است معروف از جنس مرغان آبی . (برهان ). نوعی از مرغابی بزرگ جثه بود. (جهانگیری