غنغرینالغتنامه دهخداغنغرینا. [ غ َ غ َ ] (معرب ، اِ) فساد عضو با بقای حس . شقاقلوس .(دزی ج 2 ص 229). غانغرایا. رجوع به همین کلمه شود.
شقاقلوسلغتنامه دهخداشقاقلوس . [ ش ِ ق ِ ] (معرب ، اِ) این کلمه مصحف لفظ یونانی سفاکلوس است و آنرا موت یا فساد عضوی خشک گویند. فساد عضو با نماندن حس ، چون حس برجای بود غانغرایا باشد. موت موضعی . (یادداشت مؤلف ).
خورهلغتنامه دهخداخوره . [ خوَ / خ ُ رَ / رِ ] (اِ) نوری است از جانب خدای تعالی که بر خلایق فایز میشود که بوسیله ٔ آن قادر شوند بریاست و حرفتها و صنعتها، و از این نور آنچه خاص است بپادشاهان بزرگ عالم وعادل تعلق میگیرد. (برهان