چغیدنلغتنامه دهخداچغیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) به معنی سعی کردن و کوشش نمودن باشد. (برهان ) (آنندراج ). کوشیدن و سعی کردن . (ناظم الاطباء). || دم زدن . (برهان ) (آنندراج ). دم زدن و نفس کشیدن . (ناظم الاطباء). || چخیدن . ستیزه کردن و بر روی کسی جستن : خدایا راست گویم فت
غویدینلغتنامه دهخداغویدین . [ ] (اِخ ) قریه ای است در «نسف »، و بجای یاء، باء نیز روایت کرده اند. (از تاج العروس ). رجوع به غوبدین شود.
غیژیدنلغتنامه دهخداغیژیدن . [ دَ ] (مص ) (از: غیژ + یدن ، پسوند مصدری ) بمعنی خیزیدن است . (از فرهنگ جهانگیری ). بمعنی خیزیدن است یعنی لغزیدن و به چهار دست و پا و زانو نشسته براه رفتن طفلان و مردمان شل . (برهان قاطع) (آنندراج ). برابر با خیزیدن است وبا خزیدن مقایسه شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ
غازفرهنگ فارسی عمید۱. پینه؛ وصله.۲. چاک؛ شکاف.⟨ غاز کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] پشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن؛ غاژیدن.