راهنمای مواد غذاییfood guideواژههای مصوب فرهنگستانراهنمایی که بهصورت نمادین گروههای اصلی غذایی و اهمیت این گروهها را نمایش میدهد
هِرَم غذاییfood pyramid 2, food guide pyramidواژههای مصوب فرهنگستانراهنمایی نمادین که نسبت گروههای اصلی غذایی در تغذیه را بهصورت هرم نشان میدهد
غیذیلغتنامه دهخداغیذی . [ غ َ ذا ] (ع اِ) نام برای ابر که در حدیث ذکر شده است . زمخشری گوید: چنانست که گویی فَیعَل است از غذا یغذو بمعنی جاری شد، و من وزن فیعل را جز در این کلمه و کلمه ٔ کیهاة (بمعنی شتر بزرگ وقوی هیکل ) نشنیده ام . (از تاج العروس ) (لسان العرب ). در تاج العروس بصورت غَیذاء آ
غدی ̍لغتنامه دهخداغدی ̍. [ غ َ دا ] (ع مص ) چاشت خوردن . (منتهی الارب ). صاحب منتهی الارب کلمه را به صورت غَدَی ً آورده بنابراین آن را ناقص یائی دانسته است ولی در اقرب الموارد و تاج العروس به صورت ناقص واوی آمده است .
غدی ̍لغتنامه دهخداغدی ̍. [ غ َ دا ] (ع مص ) چاشت خوردن . (منتهی الارب ). صاحب منتهی الارب کلمه را به صورت غَدَی ً آورده بنابراین آن را ناقص یائی دانسته است ولی در اقرب الموارد و تاج العروس به صورت ناقص واوی آمده است .
غدیرفرهنگ فارسی عمید۱. آبگیر؛ تالاب.۲. جای جمع شدن آب باران در بیابان.۳. آب راکدی که از سیل باقی بماند.
غدیریلغتنامه دهخداغدیری . [ غ َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ الغدیری مؤدب ، یکی از عباد بود و به قریه ٔغدیر واقع در مغرب منسوب است . (از معجم البلدان ).
غدیلغتنامه دهخداغدی . [ غ ُ دَن ْ / دا ] (ع اِ) ج ِ غدوة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). الغُدی جمع غدوة و منه قول الشاعر: بالغدی و الاصائل . (تاج العروس ).
غداًلغتنامه دهخداغداً. [ غ َ دَن ْ ] (ع مص ) چاشت خوردن . (منتهی الارب ): غدی یغدی غداً؛ اکل اول النهار. (اقرب الموارد). غدی کرضی ؛ اکل اول النهار. (تاج العروس ).