غرنوقلغتنامه دهخداغرنوق . [ غ ِ ن َ ] (ع اِ) مرغی است آبی ، سیاه ، درازگردن ، و گویند سپید. یا کلنگ . یا مرغی است شبیه به کلنگ . (از منتهی الارب ). غُرنوق . غُرنَیق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). در صبح الاعشی آمده : آن را غُرنَیق گویند، و به غرانیق جمع بندند. جوهری گوید، آن مرغ آبی سفید درا
غرنوقلغتنامه دهخداغرنوق . [ غ ُ ] (ع اِ) مرغی است آبی ، سیاه ، درازگردن ، و گویند سپید . یا کلنگ . یا مرغی است شبیه به کلنگ . (منتهی الارب ). ج ، غَرانِق ، غَرانِقَة، غرانیق . (منتهی الارب ) (المنجد). مرغ آبی . (مهذب الاسماء). کرکی . (اقرب الموارد) (دزی ج 2 ص
غرنوقفرهنگ فارسی معین(غُ یا غِ) [ ع . ] (اِ.) پرنده ای است از راستة پا بلندان ، دارای بال های دراز و ساق های طویل که به فارسی آن را کلنگ خوانند. غِرنیق ، غُرنیق ، غُرانق ؛ ج . غَرانیق ، غَرانق و غَرانقه .
غرینوقلغتنامه دهخداغرینوق . [ غْری / غ ِ نُق ] (اِخ ) تلفظ ترکی گرینوک . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به گرینوک شود.
غرناقلغتنامه دهخداغرناق . [ غ ِ ] (ع ص ) جوان سپید خوب صورت . (منتهی الارب ). غُرنَیق . غِرنیق . غُرنوق . غَرَونَق . غِرنَوق . غُرانِق .ج ، غَرانِق ، غَرانیق ، غَرانِقَة. (اقرب الموارد).
غرنقلغتنامه دهخداغرنق . [ غ ِ ن ِ ] (اِخ ) به قول «نصر» نام جایی در حجاز است . (از معجم البلدان ). رجوع به غُرنُق شود.
غرنقلغتنامه دهخداغرنق . [ غ ُ ن ُ ] (اِخ ) رودباری است مر بنی سلیم را.(منتهی الارب ). «نصر» آن را به کسر اول و سوم آورده و گوید: نام جایی در حجاز است . و گفته اند غرنق به ضم اول و سوم آبی است به اُبلی میان معدن بنی سُلیم و سوارقیة. (از معجم البلدان ). رجوع به مدخل ذیل شود.
غرنیقلغتنامه دهخداغرنیق . [ غ ِ ] (ع ص ) جوان سپید خوب صورت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غُرنوق شود. || (اِ) مهتر. (زمخشری ).
غرنیقلغتنامه دهخداغرنیق . [ غ ُ ن َ ] (ع ص ) جوان نیک خوب روی . (دهار). به معانی غِرنَوق است . رجوع به غِرنَوق شود.
کراکیلغتنامه دهخداکراکی . [ ک َ کی ی ] (ع اِ) ج ِ کرکی به معنی کلنگ است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). غرنوق . رجوع به کرکی ، غرنوق و کلنگ شود.
غرناقلغتنامه دهخداغرناق . [ غ ِ ] (ع ص ) جوان سپید خوب صورت . (منتهی الارب ). غُرنَیق . غِرنیق . غُرنوق . غَرَونَق . غِرنَوق . غُرانِق .ج ، غَرانِق ، غَرانیق ، غَرانِقَة. (اقرب الموارد).
غرانقلغتنامه دهخداغرانق . [ غ َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ غُرنوق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ غُرنَیق و غرنیق و غرونق و غِرنوق وغرناق و غُرانق . غرانیق . غرانقة. (اقرب الموارد).
غرانقةلغتنامه دهخداغرانقة. [ غ َ ن ِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ غُرنوق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). ج ِ غُرنَیق و غِرنیق و غرونق و غِرنوق و غرناق و غرانق . (از اقرب الموارد). غرانق . غرانیق . (اقرب الموارد). رجوع به کلمات مذکور شود.