غرنگیدنلغتنامه دهخداغرنگیدن . [ غ َ رَ دَ ] (مص ) غریویدن . رجوع به غریو شود. || غرنگ کردن . رجوع به غرنگ شود.
غرنگلغتنامه دهخداغرنگ . [ غ َ رَ ] (اِ) صدای خرخری که به سبب گریه کردن یا فشردن گلو در حلق و سینه ٔ مردم افتد، به کسر اول نیز به این معنی آمده است . (برهان قاطع). خرخره که در گلو افتد به سبب فشردن گلو. (فرهنگ رشیدی ) (از جهانگیری ). بانگ نرم و شکسته بود در گلو از گریه . (فرهنگ اسدی ). از همان