غریاسنگلغتنامه دهخداغریاسنگ . [ غ َرْ س َ ] (اِ) غرماسنگ . نان تنک در روغن بریان کرده . (برهان قاطع) (آنندراج ). نان تنک به روغن در جوشانیده بود. (فرهنگ اسدی ) : گر من به مثل سنگم با تو غریاسنگم ور زآنکه تو چون آبی با خسته دلم ناری . بوشکور (
غروشنلغتنامه دهخداغروشن . [ غْرُ / غ ِرُ ش ِ ] (آلمانی ، اِ) مأخذ کلمه ٔ غروش عربی است . (نشوء اللغة العربیة ص 85). رجوع به غروش و غرش شود.
غرماسنگلغتنامه دهخداغرماسنگ . [ غ َ / غ َ رَ س َ ] (اِ) نان تنک به روغن جوشانیده . (برهان قاطع). نان تنک که به روغن بریان کرده باشند. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : گر من به مثل سنگم با تو غرماسنگم ور زآنکه تو چون آبی ، ب