تغار سبزلغتنامه دهخداتغار سبز. [ ت َ س َ ] (اِ مرکب ) غضاره . (بحر الجواهر). قسمی خزف که عرب آن را غضارة گوید.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به غضاره شود.
ایزغنجلغتنامه دهخداایزغنج . [ زُ غ ُ / غ ُ ] (اِ) جوال . (برهان ) (آنندراج ) : آن بادریسه هفته ٔ دیگر غضاره شدو اکنون غضاره همچو یکی ایزغنج گشت .؟ (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
غضرلغتنامه دهخداغضر. [ غ َ ض َ ] (ع مص ) فراخ حال گردیدن سپس تنگی . (منتهی الارب ). بسیارمال شدن پس از تنگی . غَضارَة. (از اقرب الموارد).
دارصینیلغتنامه دهخدادارصینی . (اِ مرکب ) معرب دارچینی : و از این ناحیه (چین ) حریر و پرند و خاوجیر چینی و دیبا و غضاره و دارصینی و... خیزد. (حدود العالم ). رجوع به دارچین و دارچینی شود.