غضبناکلغتنامه دهخداغضبناک . [ غ َ ض َ ] (ص مرکب ) خشمگین . (آنندراج ). خشمناک . (ناظم الاطباء). غضوب . غضبان . ذامر. (منتهی الارب ) : غضبناک و خونریز و گستاخ چشم خدای آفریدش ز بیداد و خشم .نظامی .
غضبناکفرهنگ مترادف و متضادتندخو، خشمآلود، خشمگین، خشمناک، دژآهنگ، دمان، ژیان، عصبانی، غضبآلود، قهرآلود، نژند، هار
غضبناک کردنلغتنامه دهخداغضبناک کردن . [ غ َ ض َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به خشم آوردن . خشمگین کردن . رجوع به غضب شود.
غضبناک شدنلغتنامه دهخداغضبناک شدن . [ غ َ ض َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خشمگین شدن . خشمناک شدن . تسخط. رجوع به غضب شود.
غضبناکیلغتنامه دهخداغضبناکی . [ غ َ ض َ ] (حامص مرکب ) خشمگینی . (ناظم الاطباء). غضبناک بودن . خشمگین شدن .
غضبناک کردنلغتنامه دهخداغضبناک کردن . [ غ َ ض َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به خشم آوردن . خشمگین کردن . رجوع به غضب شود.
غضبناک شدنلغتنامه دهخداغضبناک شدن . [ غ َ ض َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خشمگین شدن . خشمناک شدن . تسخط. رجوع به غضب شود.
غضبناک کردنلغتنامه دهخداغضبناک کردن . [ غ َ ض َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به خشم آوردن . خشمگین کردن . رجوع به غضب شود.
غضبناکیلغتنامه دهخداغضبناکی . [ غ َ ض َ ] (حامص مرکب ) خشمگینی . (ناظم الاطباء). غضبناک بودن . خشمگین شدن .
غضبناک شدنلغتنامه دهخداغضبناک شدن . [ غ َ ض َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خشمگین شدن . خشمناک شدن . تسخط. رجوع به غضب شود.