غطیطلغتنامه دهخداغطیط. [ غ َ ] (ع مص ) غطیط بعیر؛ غریدن شتر و بانگ کردن . (منتهی الارب ). بانگ کردن شتر نر در شقشقه ، و اگر در شقشقه نباشد آن را هدیر گویند و شتر ماده هدیر کند ولی غطیط نکند زیرا وی را شقشقه نیست . (از اقرب الموارد) : چو آواز رعد از سحاب بهاری ف
غثثلغتنامه دهخداغثث . [ غ َ ث ِث ْ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). غثوثر. غثاغث . (اقرب الموارد).
غثثلغتنامه دهخداغثث . [ غ ُ ث َث ْ ] (اِخ ) ذوغثث ؛ آبی است از برای غنی بن اعصر. (تاج العروس ). ماء لغنی . (عن الاصمعی ) (معجم البلدان ). آبی است از برای طایفه ٔ غنی . (شرح قاموس ). || کوهی بحمای ضریّه . (منتهی الارب ). ابوبکربن موسی گوید: ذوغثث کوهی است بحمای ضریه که سیلهای تسریر از آن کوه
غثیثلغتنامه دهخداغثیث . [ غ َ ] (ع مص ) غث . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || (ص ) لاغر کم گوشت و گوشت لاغر. || (اِ) زرداب جراحت . (منتهی الارب ). چرک و خون و ریم جراحت و گوشت مرده ٔ آن . غثیثه . (اقرب الموارد). رجوع به غثیثه شود.
غططلغتنامه دهخداغطط. [ غ َ طَطْ ] (اِخ )رستاقی است به کوفه که به شانیا چسبیده است و در سیب اعلی نزدیکی سورا قرار دارد. (از معجم البلدان ).
بخستلغتنامه دهخدابخست . [ ب ُخ ْ خ َ ] (اِ) صدا و آواز دماغ در خواب ، و آن را بعربی غطیط خوانند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از هفت قلزم ) (انجمن آرا). غطیط صدا و آواز بینی در خواب . (ناظم الاطباء). فخة. فخیخ . (یادداشت مؤلف ). خرخر.- بخست کردن ؛ خرخر کردن خفت
خطیطلغتنامه دهخداخطیط. [ خ َ ] (ع اِ)خرخر و آواز بینی در خواب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). غطیط. (یادداشت بخط مؤلف ).
خرخر کردنلغتنامه دهخداخرخر کردن . [ خ ُ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بَخِست کردن . غطیط و آواز خرخر از بینی و خیشوم بوقت خواب برآمدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرنالغتنامه دهخداخرنا. [ خ ُ ] (اِ) غطیط. خُرخُر. خُرناسه . نَفیر. آواز گلو در خواب . آواز درشت خیشوم بعض خفتگان . (یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به خرناسه شود.
فخیخلغتنامه دهخدافخیخ . [ ف َ ] (ع ص ) خرخر کردن در خواب . (منتهی الارب ). بجست کردن خفته . غطیط. (تاج المصادر بیهقی ). || دمیدن بوی . (منتهی الارب ). || (اِ) فخیخ الافعی ؛ آواز مار که از دهن وی آید. (منتهی الارب ). فحیح با حاء مهمله صحیح تر است . (اقرب الموارد). رجوع به فحیح شود.